p6
p6
دیدم ات توی دستشوییه
ات:یاااا چرا سرتو انداختی پایین میایی تو
یونگی:چیزی ندیدم کارتو بکن
ات:حداقل برو بیرون
یونگی:نمیرم برو دست و صورتت رو بشور من دارم پاره میشم
ات:باشه
یهو شلوارشو کشید پایین واییی چقد د.ی.ک.ش بزرگ بود وایی دارم چی میگم
یونگی:خیلی بزرگه نه؟
ات:امم..آره(خجالت)
یونگی:خجالت نکش از این به بعد تو اینجا زندگی میکنی
ات:باشه
رفتم پایین تهیونگ همه چیو به بقیه گفته بود
همه:هووووو مبارکه
نامی:عروسیتون کیه؟
ات:تهیونگ شی
محکم زدم تو شکمش*
تهیونگ:آخخخخ دردم گرفت
ات:مگه یونگی نگفت به بقیه نگی؟
تهیونگ:نه
ات:(رفت بالا رفت توی دستشویی)
کوک:آخیی عزیزم باهم میرن دستشویی
در همین موقع دستشویی شوگا و ات*
ات:یااااااااااااااا یونگی شیییییی(داد عربده ساز)
نامی:اون ات خیلی عصبانیه
یونگی:آروم باش مگه چیشده
ات:تو به هیونگ گفتی که بگه به بقیه نه؟(دادی که گلو خودشو گلوی همرو پاره کرد)
یونگی:نه نگفتم اون همیشه اینجوریه
ات:جدی؟
یونگی:آره
رفتم پایین*
ات:یااااااااااااااااااا تهیونگ شی(عربده سوز که گلوش الاناس که پاره شه)
تهیونگ:هاااااااااااااا(بلند)
یونگی سریع میاد پایین تهیونگ و هل میده اونور*
یونگی:سرش داد نزن
تهیونگ:تو مقطه ضعف منو بهش گفتی که اینجوریه نه
ات:چه نقطه ضعفی؟
یونگی:میبینی که نگفتم
همه داشتن با تعجب به ما سه تا نگاه میکردن
نامی:امم میگم بیایین صبحونه بخورین بسه
ته یونگی و ات:باشه
ات:میگم بچه ها عصری بریم بیرون؟
همه:باشه
کوک:حالا کجا بریم؟
ات:بریم بار؟
همه:باشه
ات:من خوردم میرم تو اتاقم
(آها بچه ها یادم رفت دلیل اینکه صبح شوگا کنار یونگی خوابیده بود رو بگم ببینید دیشب مث که ات خواب بد دیده تنها کسی که بیدار بوده یونگی بوده به یونگی گفته که بیا پیش من بخواب خواب بد دیدم یونگی هم اومد کنار ات خوابید(فشار چیه بیین دارم میرقصم💃🗿)به دلیل همین صبح با چهره ی زیبای یونگی مواجه میشه)
ویو عصر*
ات:بچه ها ساعت ۱۰ بریم؟
همه:باشه
ات:....
دیدم ات توی دستشوییه
ات:یاااا چرا سرتو انداختی پایین میایی تو
یونگی:چیزی ندیدم کارتو بکن
ات:حداقل برو بیرون
یونگی:نمیرم برو دست و صورتت رو بشور من دارم پاره میشم
ات:باشه
یهو شلوارشو کشید پایین واییی چقد د.ی.ک.ش بزرگ بود وایی دارم چی میگم
یونگی:خیلی بزرگه نه؟
ات:امم..آره(خجالت)
یونگی:خجالت نکش از این به بعد تو اینجا زندگی میکنی
ات:باشه
رفتم پایین تهیونگ همه چیو به بقیه گفته بود
همه:هووووو مبارکه
نامی:عروسیتون کیه؟
ات:تهیونگ شی
محکم زدم تو شکمش*
تهیونگ:آخخخخ دردم گرفت
ات:مگه یونگی نگفت به بقیه نگی؟
تهیونگ:نه
ات:(رفت بالا رفت توی دستشویی)
کوک:آخیی عزیزم باهم میرن دستشویی
در همین موقع دستشویی شوگا و ات*
ات:یااااااااااااااا یونگی شیییییی(داد عربده ساز)
نامی:اون ات خیلی عصبانیه
یونگی:آروم باش مگه چیشده
ات:تو به هیونگ گفتی که بگه به بقیه نه؟(دادی که گلو خودشو گلوی همرو پاره کرد)
یونگی:نه نگفتم اون همیشه اینجوریه
ات:جدی؟
یونگی:آره
رفتم پایین*
ات:یااااااااااااااااااا تهیونگ شی(عربده سوز که گلوش الاناس که پاره شه)
تهیونگ:هاااااااااااااا(بلند)
یونگی سریع میاد پایین تهیونگ و هل میده اونور*
یونگی:سرش داد نزن
تهیونگ:تو مقطه ضعف منو بهش گفتی که اینجوریه نه
ات:چه نقطه ضعفی؟
یونگی:میبینی که نگفتم
همه داشتن با تعجب به ما سه تا نگاه میکردن
نامی:امم میگم بیایین صبحونه بخورین بسه
ته یونگی و ات:باشه
ات:میگم بچه ها عصری بریم بیرون؟
همه:باشه
کوک:حالا کجا بریم؟
ات:بریم بار؟
همه:باشه
ات:من خوردم میرم تو اتاقم
(آها بچه ها یادم رفت دلیل اینکه صبح شوگا کنار یونگی خوابیده بود رو بگم ببینید دیشب مث که ات خواب بد دیده تنها کسی که بیدار بوده یونگی بوده به یونگی گفته که بیا پیش من بخواب خواب بد دیدم یونگی هم اومد کنار ات خوابید(فشار چیه بیین دارم میرقصم💃🗿)به دلیل همین صبح با چهره ی زیبای یونگی مواجه میشه)
ویو عصر*
ات:بچه ها ساعت ۱۰ بریم؟
همه:باشه
ات:....
۲.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.