چند پارتی ران~۱
بچها نمیدونم این سناریو چند پارت میشه...
قصه ی دخترس که اسمش تاکاراس ۱۴ سالشه و شخصیت ظاهریش:ی دختره قد کوتاه مث منه بدبخت😂 با موهای نسکافه ای و پوست سفید براق ی نکته دیگه ام بگم این دختره بی خانمانه حالا سناریو رو که بنویسم متوجه میشین
شروع سناریو
تاکارا:وایییییی چقد گشتنمه چند روزه غذا نخوردممممم(با خودش حرف میزنه)
_اوناهاششش اون دختره که سه روز پیش از فروشگاه نون دزدید.. بگیریدششششش💢
تاکارا:به خشکی شانسسس(دویدننننننننن)
تاکارا همینطور که داره از دست اونا فرار میکنه چشمش به ی ساختمون میخوره که درش بازه و خودشو سریع میرسونه به ساختمونه و میره داخلش..
_کجا رفففف
_ولش کن رفیق فک کنم فرار کرد
آخیش فکنم گمم کردن(نفس نفس)
اینجا کجاس! چقد ترسناکه(با خودش حرف میزنه)
وایسا ببینم اونجا ی اتاق هس
از زبان نویسنده
و تاکارا ی اتاقیو میبینه که درش نیم خیز بازه و میره فال گوش وایمیسه...
صحبت افراد داخل اتاق
مایکی:خب پس امشب ترتیب این یارو رو بده سانزو تا صبح جنازشو میخام
سانزو:باشه
تاکارا:چییییی اینا خلاف کارن واییییی بهتره زودتر برم تا متوجهم نشدن..(استرس،بازم داره با خودش حرف میزنه)
از زبان نویسنده
تاکارا همینجوری که داشت تو ذهن خودش این کلماتو میگفت یکی از پشت محکم گرفتش و دستشو گذاشت جلوی دهنش...
ران:اینجا چیکار میکنی دختر کوچولو؟ نکنه اومدی کار مارو خراب کنی؟(باخونسردی و پوزخند)
تاکارا دستو رانو از رو دهنش برمیداره ب زور و میگه...
تاکارا:ھ..هیچی نه من کاری ندارم به شما حالا ولم کن بادمجون درازززز(با پرویی)
ران:چی گفتی؟ بادمجون دراز؟
ران تاکارا رو به دیور میچسونه و با حرص میگه...
میدونی چیه اگه من درازم تو فکر چیی کله نسکافه ایه کوتوله💢
تاکارا:چییییییی کوتولههههههه
ران: ریندو حواست به این دختره باشه تا من برم جای مایکی و بیام
ریندو:حله آنیکی
ادامه پارت نمیدونم😑😂
قصه ی دخترس که اسمش تاکاراس ۱۴ سالشه و شخصیت ظاهریش:ی دختره قد کوتاه مث منه بدبخت😂 با موهای نسکافه ای و پوست سفید براق ی نکته دیگه ام بگم این دختره بی خانمانه حالا سناریو رو که بنویسم متوجه میشین
شروع سناریو
تاکارا:وایییییی چقد گشتنمه چند روزه غذا نخوردممممم(با خودش حرف میزنه)
_اوناهاششش اون دختره که سه روز پیش از فروشگاه نون دزدید.. بگیریدششششش💢
تاکارا:به خشکی شانسسس(دویدننننننننن)
تاکارا همینطور که داره از دست اونا فرار میکنه چشمش به ی ساختمون میخوره که درش بازه و خودشو سریع میرسونه به ساختمونه و میره داخلش..
_کجا رفففف
_ولش کن رفیق فک کنم فرار کرد
آخیش فکنم گمم کردن(نفس نفس)
اینجا کجاس! چقد ترسناکه(با خودش حرف میزنه)
وایسا ببینم اونجا ی اتاق هس
از زبان نویسنده
و تاکارا ی اتاقیو میبینه که درش نیم خیز بازه و میره فال گوش وایمیسه...
صحبت افراد داخل اتاق
مایکی:خب پس امشب ترتیب این یارو رو بده سانزو تا صبح جنازشو میخام
سانزو:باشه
تاکارا:چییییی اینا خلاف کارن واییییی بهتره زودتر برم تا متوجهم نشدن..(استرس،بازم داره با خودش حرف میزنه)
از زبان نویسنده
تاکارا همینجوری که داشت تو ذهن خودش این کلماتو میگفت یکی از پشت محکم گرفتش و دستشو گذاشت جلوی دهنش...
ران:اینجا چیکار میکنی دختر کوچولو؟ نکنه اومدی کار مارو خراب کنی؟(باخونسردی و پوزخند)
تاکارا دستو رانو از رو دهنش برمیداره ب زور و میگه...
تاکارا:ھ..هیچی نه من کاری ندارم به شما حالا ولم کن بادمجون درازززز(با پرویی)
ران:چی گفتی؟ بادمجون دراز؟
ران تاکارا رو به دیور میچسونه و با حرص میگه...
میدونی چیه اگه من درازم تو فکر چیی کله نسکافه ایه کوتوله💢
تاکارا:چییییییی کوتولههههههه
ران: ریندو حواست به این دختره باشه تا من برم جای مایکی و بیام
ریندو:حله آنیکی
ادامه پارت نمیدونم😑😂
۶.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.