عشق در نگاه اول part6
ا/ت ویو
صبح با حس سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم...
سرم به شدت درد میکرد. نور زیادی اتاق رو پر کرده بودو بزور میتونستم ببینم.
ا/ت: وایسا ببینم!!! اینجا اتاق من نیست!!! پس من الان کجام؟؟؟
سریع از جام پاشدم و فهمیدن توی یه اتاق خیلی بزرگ و شیک که تم سفید و طلایی داشت هستم.
اما چرا؟
داشتم دور و برم رو میدیدم و یهو چشمم به در خوردو سریع دویدم سمتش
انتظار داشتم در قفل باشه اما...
باااز بودددد
سریع از اتاق خارج شدم که چشم چند تا خدمتکار به من افتاد شروع به پچ پچ کردن
&: مگه ارباب در و قفل نکرده بود؟
*: نمیدونم
♤: چقدر خوشگله( خیلی خیلی ممنون میدونستم ادمین خوشگلی هستم نیازی به زحمت نبود 😂🤣)
ا/ت ویو
سریع شروع به راه رفتن کردم تا در خروجی رو پیدا کنم و بزنم بیرون که...
نگهبان: داری کجا فرار میکنی کوچولو؟(با لحن ترسناک
یوها ها ها ها)
منم ترسیدم و پا به فرار گذاشتم
داشتم میدوییدم که با کسی برخورد کردم سرم رو آوردم بالا و...
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
مرسی که حمایت نمیکنی 🤐
بیااااه🖕🏼
به اونایی که فقط میخونن و لایک نمیکنن
لایک کن تا بلایی سرت نیومده داواشم🗡🪓⚰️
صبح با حس سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم...
سرم به شدت درد میکرد. نور زیادی اتاق رو پر کرده بودو بزور میتونستم ببینم.
ا/ت: وایسا ببینم!!! اینجا اتاق من نیست!!! پس من الان کجام؟؟؟
سریع از جام پاشدم و فهمیدن توی یه اتاق خیلی بزرگ و شیک که تم سفید و طلایی داشت هستم.
اما چرا؟
داشتم دور و برم رو میدیدم و یهو چشمم به در خوردو سریع دویدم سمتش
انتظار داشتم در قفل باشه اما...
باااز بودددد
سریع از اتاق خارج شدم که چشم چند تا خدمتکار به من افتاد شروع به پچ پچ کردن
&: مگه ارباب در و قفل نکرده بود؟
*: نمیدونم
♤: چقدر خوشگله( خیلی خیلی ممنون میدونستم ادمین خوشگلی هستم نیازی به زحمت نبود 😂🤣)
ا/ت ویو
سریع شروع به راه رفتن کردم تا در خروجی رو پیدا کنم و بزنم بیرون که...
نگهبان: داری کجا فرار میکنی کوچولو؟(با لحن ترسناک
یوها ها ها ها)
منم ترسیدم و پا به فرار گذاشتم
داشتم میدوییدم که با کسی برخورد کردم سرم رو آوردم بالا و...
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
مرسی که حمایت نمیکنی 🤐
بیااااه🖕🏼
به اونایی که فقط میخونن و لایک نمیکنن
لایک کن تا بلایی سرت نیومده داواشم🗡🪓⚰️
۲.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.