پارت سوم ~*رز مشکی*~ . . .
که ناگهان چاقو به درخت میخوره فقط یکم با توما فاصله داشت ای وای اون پسرس همونی که نقاب داره توما بدو ، توما : پس تو چییی ، لونا: گربه رو بنداز رو زمین فقط بدووو ، ولی توما گربه رو محکم بغل گرفت و دوید، ساختمون متروکه جای خوبیه برای قایم شدن رفت داخل ساختمون و رفت داخل یکی از اتاقا اونجا پر از وسایل شکستنی بود توما میخواست برگرده ولی صدایی شنید : کجایی توما...،البته لازم نیست بگی چون خودم میدونم کجایی.... ،توما خیلی ترسیده بود چون صدا متعلق به اون پسر نقاب دار بود رفت پشت تخت داخل اتاق قایم شد......همون موقع بود که گربه از بغلش پرید روی تخت توما سعی کرد گربه رو برگردونه ولی گربه به سمت در رفت و وارد اتاق کناری شد توما نمی دانست چرا گربه رفته بود شاید ترسیده بود که یکدفعه صدای بلندی آمد گربه با بلندترین صداش داد میزد و سر و صدا میکرد صدای دویدن اومد همون نقاب داره بود رفت داخل اتاقی که گربه بود توما بدون ترس بلند شد و وارد اتاق کناری شد صدای ترسیده گربه که در دستان اون نقاب دار بود شنیده میشد،
توما : ولش کن بزارش زمین ، پسره:چیه میخوای با من بجنگی نمیدونی من چقدر قوی تر از توعم ؟!
حالا که مثلا شجاعی میخوام امتحانت کنم بیا این چاقو مال تو ، چاقو رو با سرعت پرت کرد به سمت سر توما و قبل اینکه به سرش برخورد کند توما اونو با دستش گرفت .
پسر نقاب دار :خوشم اومد...، گربه رو پرت کرد رو زمین و به سمت توما حمله ور شد که توما جای خالی داد و با یک ضربه صاف از بالا به پایین صورت پسره رو برید .... نقاب پسر کاملا پاره شد و صورت پسر معلوم شد پسرک خنده ای کرد و گفت باشه تو بردی و چاقو را از دست توما گرفت و رفت....لونا با عجله نفس زنان اومد پیش توما از دست توما خون میومد لونا سریع ذخمش را بست ، توما پرسید چرا از گربه باید دور میشدم؟ لونا: خنگول الان این مهمه؟! همون لحظه بود که گربه تبدیل به یک پسر جذاب شد(آدمین:ژون خیلی جذابه) توما تعجب کرده بود که گربه انسان نما(نگید چرا این اسمو روش گذاشتم😂)
گفت: مثلا ما نامزدیم لونا عزیزممم , لونا:کی دیدی که قبولت کنم از جلو چشام دور شو تو گربه ی سیاهی ، بد شانسی میاری.... گربه انسان نما :باشه بابا ، ممنون توما که نجاتم دادی خودافظظظ ، توما : خدافظ..؟ یهو غیب شد..! کجا رفت ؟ جادو کرد؟ لونا : ولش کن بهش فکر نکن...! بیا بریم خونه من ، توما :باشه...!
توما : ولش کن بزارش زمین ، پسره:چیه میخوای با من بجنگی نمیدونی من چقدر قوی تر از توعم ؟!
حالا که مثلا شجاعی میخوام امتحانت کنم بیا این چاقو مال تو ، چاقو رو با سرعت پرت کرد به سمت سر توما و قبل اینکه به سرش برخورد کند توما اونو با دستش گرفت .
پسر نقاب دار :خوشم اومد...، گربه رو پرت کرد رو زمین و به سمت توما حمله ور شد که توما جای خالی داد و با یک ضربه صاف از بالا به پایین صورت پسره رو برید .... نقاب پسر کاملا پاره شد و صورت پسر معلوم شد پسرک خنده ای کرد و گفت باشه تو بردی و چاقو را از دست توما گرفت و رفت....لونا با عجله نفس زنان اومد پیش توما از دست توما خون میومد لونا سریع ذخمش را بست ، توما پرسید چرا از گربه باید دور میشدم؟ لونا: خنگول الان این مهمه؟! همون لحظه بود که گربه تبدیل به یک پسر جذاب شد(آدمین:ژون خیلی جذابه) توما تعجب کرده بود که گربه انسان نما(نگید چرا این اسمو روش گذاشتم😂)
گفت: مثلا ما نامزدیم لونا عزیزممم , لونا:کی دیدی که قبولت کنم از جلو چشام دور شو تو گربه ی سیاهی ، بد شانسی میاری.... گربه انسان نما :باشه بابا ، ممنون توما که نجاتم دادی خودافظظظ ، توما : خدافظ..؟ یهو غیب شد..! کجا رفت ؟ جادو کرد؟ لونا : ولش کن بهش فکر نکن...! بیا بریم خونه من ، توما :باشه...!
۳.۲k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.