مافیای سختگیر part 33
ا.ت ویو
رفتم سمت در و در را باز کردم و با کسی که روبه روم دیدم خشکم زد اون ... اون کو..ک بود
ا.ت : .. تو .. اینجا چیکار میکنی ( سرد )
کوک : اومدم دنبال تو
ا.ت : من نمیام حالا هم برو ( سرد و در را بست که کوک پاش را گذاشت لای در )
کوک : ا.ت گوش کن لطفاً .... من ... دیشب مست بودم .. نمیفهمیدم که چی دارم میگم . حالا هم بیا بریم
ا.ت : ( نیشخند) برام مهم نیست و من با تو هیچ جا نمیام حالا هم برو ( سرد )
کوک : نمیرم .... تا وقتی که نیای نمیرم
( مینسو اومد )
مینسو: ا.ت کی اوم....
مینسو: اووو ... کوک تویی خوش اومدی بیا داخل
کوک : ... ممنون ( اومد داخل)
مینسو: صبحانه خوردی
کوک : عمممم ... راستش .. نه
مینسو : به موقع اومدی ماهم داشتیم میز را میچیدیم . بیا بشین
کوک : باشه ( کتش را کند و نشست روی مبل )
ا.ت : مینسو میشه بریم داخل اشپز خونه
مینسو : .. بریم ( رفتند داخل آشپزخونه)
ا.ت : مینسوووو تو داری چیکار میکنی ( اروم و عصبی)
مینسو : عزیزم کار خاصی نمیکنم.. به کوک گفتم بیاد داخل ( اروم )
ا.ت : مینسسووووو ( اروم و عصبی )
مینسو: باشه .. باشه .. .( خنده اروم )
ا.ت : نخند ( اروم و عصبی)
مینسو : با.... ( موبایل مینسو زنگ خورد)
مینسو : اووو سونگ هو( شوهرش ) زنگ میزنه من میرم بالا داخل اتاق برو و یه بشقاب برای کوک آماده کن ( رفت )
ا.ت : اوووووف .... از دست تو مینسو ... باشه ( یه بشقاب از کمد بر داشت و رفت داخل سالن تا برای کوک بشقاب بزاره )
ا.ت ویو
با مینسو داشتیم حرف میزدیم که یهو گوشیش زنگ خورد و گفت من میرم بالا تا جواب بدم و بهم گفت که یه بشقاب برای کوک ببرم . اوووف یه بشقاب برداشتم و رفتم داخل سالن بدون اینکه به کوک توجه کنم و رفتم سمت میز و تا خواستم بشقاب را بزارم از دستم سر خورد و افتاد زمین و شکست . سریع نشستم جمعش کنم که یهو کف دستم با یه تکه شیشه برید .. زخمش خیلی عمیق بود و داشت ازش خون میومد که یهو
کوک ویو
ا.ت و مینسو رفتند داخل آشپزخانه وبعد از چند مین دیدم صدای تلفن میاد و مینسو رفت بالا و دیدم ا.ت هم یه بشقاب داره میاره و میزاره روی میز . ا.ت هیچ توجهی بهم نکرد و رفت سمت میز داشتم بهش نگاه میکردم که دیدم بشقاب از دستش افتاد زمین و شکست . ا.ت هل شده بود و نشست زمین تا جمعشون کنه که یهو اخش رفت بالا سریع رفتم سمتش و گفتم
کوک : ( نشست زمین پیش ا.ت ) ا.تتت ..چی شده ( نگران )
ا.ت : ..... دستم ... برید
کوک : (دست ا.ت را گرفت و دستش را گذاشت روی زخمش و فشار داد تا خونش بند بیاد )
کوک : ( همینطوری که دست ا.ت را گرفته ) اینطوری نمیشه ... بیا بریم .. بیمارستان ( نگران)
ا.ت : ... نه نیازی نیست .. خونش بند میاد
کوک : چیا نیازی نیست .. مگه نمیبینی همینطوری داره خون میاد .. ( نگران)
ا.ت : .. باشه ... بریم
کوک ویو
رفتم سمت ا.ت و دیدم کف دستش زخم عمیقی برداشته دستش را گرفتم و روی زخمش را فشار دادم تا خونش بند بیاد و بهش گفتم که بریم بیمارستان اول گفت نه اما بعد قانعش کردم و باهم بلند شدیم تا بریم بیمارستان که .....
پارت ۳۳ تمام شد 🥰🥰🤍❤️🫰🤍
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️🙃🪽✨❤️🥰
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍🤍✨🫠
شرط :
لایک : 35
کامنت : 20
رفتم سمت در و در را باز کردم و با کسی که روبه روم دیدم خشکم زد اون ... اون کو..ک بود
ا.ت : .. تو .. اینجا چیکار میکنی ( سرد )
کوک : اومدم دنبال تو
ا.ت : من نمیام حالا هم برو ( سرد و در را بست که کوک پاش را گذاشت لای در )
کوک : ا.ت گوش کن لطفاً .... من ... دیشب مست بودم .. نمیفهمیدم که چی دارم میگم . حالا هم بیا بریم
ا.ت : ( نیشخند) برام مهم نیست و من با تو هیچ جا نمیام حالا هم برو ( سرد )
کوک : نمیرم .... تا وقتی که نیای نمیرم
( مینسو اومد )
مینسو: ا.ت کی اوم....
مینسو: اووو ... کوک تویی خوش اومدی بیا داخل
کوک : ... ممنون ( اومد داخل)
مینسو: صبحانه خوردی
کوک : عمممم ... راستش .. نه
مینسو : به موقع اومدی ماهم داشتیم میز را میچیدیم . بیا بشین
کوک : باشه ( کتش را کند و نشست روی مبل )
ا.ت : مینسو میشه بریم داخل اشپز خونه
مینسو : .. بریم ( رفتند داخل آشپزخونه)
ا.ت : مینسوووو تو داری چیکار میکنی ( اروم و عصبی)
مینسو : عزیزم کار خاصی نمیکنم.. به کوک گفتم بیاد داخل ( اروم )
ا.ت : مینسسووووو ( اروم و عصبی )
مینسو: باشه .. باشه .. .( خنده اروم )
ا.ت : نخند ( اروم و عصبی)
مینسو : با.... ( موبایل مینسو زنگ خورد)
مینسو : اووو سونگ هو( شوهرش ) زنگ میزنه من میرم بالا داخل اتاق برو و یه بشقاب برای کوک آماده کن ( رفت )
ا.ت : اوووووف .... از دست تو مینسو ... باشه ( یه بشقاب از کمد بر داشت و رفت داخل سالن تا برای کوک بشقاب بزاره )
ا.ت ویو
با مینسو داشتیم حرف میزدیم که یهو گوشیش زنگ خورد و گفت من میرم بالا تا جواب بدم و بهم گفت که یه بشقاب برای کوک ببرم . اوووف یه بشقاب برداشتم و رفتم داخل سالن بدون اینکه به کوک توجه کنم و رفتم سمت میز و تا خواستم بشقاب را بزارم از دستم سر خورد و افتاد زمین و شکست . سریع نشستم جمعش کنم که یهو کف دستم با یه تکه شیشه برید .. زخمش خیلی عمیق بود و داشت ازش خون میومد که یهو
کوک ویو
ا.ت و مینسو رفتند داخل آشپزخانه وبعد از چند مین دیدم صدای تلفن میاد و مینسو رفت بالا و دیدم ا.ت هم یه بشقاب داره میاره و میزاره روی میز . ا.ت هیچ توجهی بهم نکرد و رفت سمت میز داشتم بهش نگاه میکردم که دیدم بشقاب از دستش افتاد زمین و شکست . ا.ت هل شده بود و نشست زمین تا جمعشون کنه که یهو اخش رفت بالا سریع رفتم سمتش و گفتم
کوک : ( نشست زمین پیش ا.ت ) ا.تتت ..چی شده ( نگران )
ا.ت : ..... دستم ... برید
کوک : (دست ا.ت را گرفت و دستش را گذاشت روی زخمش و فشار داد تا خونش بند بیاد )
کوک : ( همینطوری که دست ا.ت را گرفته ) اینطوری نمیشه ... بیا بریم .. بیمارستان ( نگران)
ا.ت : ... نه نیازی نیست .. خونش بند میاد
کوک : چیا نیازی نیست .. مگه نمیبینی همینطوری داره خون میاد .. ( نگران)
ا.ت : .. باشه ... بریم
کوک ویو
رفتم سمت ا.ت و دیدم کف دستش زخم عمیقی برداشته دستش را گرفتم و روی زخمش را فشار دادم تا خونش بند بیاد و بهش گفتم که بریم بیمارستان اول گفت نه اما بعد قانعش کردم و باهم بلند شدیم تا بریم بیمارستان که .....
پارت ۳۳ تمام شد 🥰🥰🤍❤️🫰🤍
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️🙃🪽✨❤️🥰
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍🤍✨🫠
شرط :
لایک : 35
کامنت : 20
۲۵.۹k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.