دوتا برادر مافیاp5
______________________
+ وقتی بردم نگاه جونگکوک بهم افتاد گفت
= تو همون دختره تو کافه نیستی( سرد)
+ اینو که گفتم تهیونگم نگام کرد گفتم
+ بله
= اها ( سرد)
+ وقتی خوردن رفتن و میز رو جمع کردیم منو دو نفر دیگه شروع کردیم طی کشیدن ساعت۳:۱۲ شد غذا رو آماده کردیم آماده کردن غذا تا۳:۴۵ طول کشید چیدنش روی میز تا۳:۴۸ طول کشید ساعت۳:۵۲ اومدن شروع کردن به خوردن که با داد تهیونگ همون ترسیدیم
/ کی این غذا رو درست کرده
+ یه دختره بود که ۱۶ سالش بود اون این غذارو درست کرده بود و اولین بارش بود که غذا درست کرده و خیلی ترسیده بود که اروم از یکی از خدمتکارا فهمیدم که گفت الان شکنجش میکنه منم تصمیم گرفتم بگم من درست کردم
+ م.. من درست کردم چه مشکلی پیش امده قربان
/ پس تو درست کردی تازه وارد این چیه
+ دیدم یه موی بلوند تو دستشه
/ تو درست کردی اره دروغم میگی بلدی تو موهات بلونده
+ ن.. نه( سرش پایین)
/ پس زر نزن برو بگو صاحب این مو بیاد زود باش(داد)
+ همه از ترسشون رفتن اشپزخونه گفتم
+ چ…چشم رفتم تو آشپز خونه رزی برو رفت و دادی کشید
/ بلد نیستی غذا درست کنی اره( داد)
علامت رزی\
\ چ.. چ..چرا قربان و.. ولی اولین بارمه که غذا درست میکنم
/ پس اولین بارته یعنی اون عوضیا نمیدونن که نباید تازه کار غذا درست کنه هاااا
( نکته شاید بگید کوک کجاست کوک کنار تهیونگه ولی کوک ساخته هیچی نمیگه و میزاره خود تهیونگ مشکل رو حل کنه )
/ باید مجازات شی
\ قربان غلط کردم ببخشید
/ خفه شو (داد)
ادمین: بردش رو شکنجش کرد
/ ۳۰۰ ضربه شلاقش بزنید و۲ دوتا شلاق تیز( یعنی خار داره اینا)
( ۳ ساعت بعد)
ادمین: بالاخره تمام شد اوردنش اتاق خدمتکارا همه دورش جمع شدن
+ چیشدی چرا اینطور شدی
میدونم کمه ولی راستش گشنمه مغزم نمیکشه😅
حتما لایک کنید کامنت بزارید و فالو کنید
❌ هشدار ❌
این داستان تخیلی .
+ وقتی بردم نگاه جونگکوک بهم افتاد گفت
= تو همون دختره تو کافه نیستی( سرد)
+ اینو که گفتم تهیونگم نگام کرد گفتم
+ بله
= اها ( سرد)
+ وقتی خوردن رفتن و میز رو جمع کردیم منو دو نفر دیگه شروع کردیم طی کشیدن ساعت۳:۱۲ شد غذا رو آماده کردیم آماده کردن غذا تا۳:۴۵ طول کشید چیدنش روی میز تا۳:۴۸ طول کشید ساعت۳:۵۲ اومدن شروع کردن به خوردن که با داد تهیونگ همون ترسیدیم
/ کی این غذا رو درست کرده
+ یه دختره بود که ۱۶ سالش بود اون این غذارو درست کرده بود و اولین بارش بود که غذا درست کرده و خیلی ترسیده بود که اروم از یکی از خدمتکارا فهمیدم که گفت الان شکنجش میکنه منم تصمیم گرفتم بگم من درست کردم
+ م.. من درست کردم چه مشکلی پیش امده قربان
/ پس تو درست کردی تازه وارد این چیه
+ دیدم یه موی بلوند تو دستشه
/ تو درست کردی اره دروغم میگی بلدی تو موهات بلونده
+ ن.. نه( سرش پایین)
/ پس زر نزن برو بگو صاحب این مو بیاد زود باش(داد)
+ همه از ترسشون رفتن اشپزخونه گفتم
+ چ…چشم رفتم تو آشپز خونه رزی برو رفت و دادی کشید
/ بلد نیستی غذا درست کنی اره( داد)
علامت رزی\
\ چ.. چ..چرا قربان و.. ولی اولین بارمه که غذا درست میکنم
/ پس اولین بارته یعنی اون عوضیا نمیدونن که نباید تازه کار غذا درست کنه هاااا
( نکته شاید بگید کوک کجاست کوک کنار تهیونگه ولی کوک ساخته هیچی نمیگه و میزاره خود تهیونگ مشکل رو حل کنه )
/ باید مجازات شی
\ قربان غلط کردم ببخشید
/ خفه شو (داد)
ادمین: بردش رو شکنجش کرد
/ ۳۰۰ ضربه شلاقش بزنید و۲ دوتا شلاق تیز( یعنی خار داره اینا)
( ۳ ساعت بعد)
ادمین: بالاخره تمام شد اوردنش اتاق خدمتکارا همه دورش جمع شدن
+ چیشدی چرا اینطور شدی
میدونم کمه ولی راستش گشنمه مغزم نمیکشه😅
حتما لایک کنید کامنت بزارید و فالو کنید
❌ هشدار ❌
این داستان تخیلی .
۳.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.