پارت ۳
ازجام بلند شدم برگشتم خوردم به تهیونگ و داشتم می افتادم که من رو گرفت
بعد از هم جداشدیم و من داشتم از خجالت آب میشدم
که اچا آمد
اچا :برات شوهر پیدا کردم
+ای خدا باز شروع شد
اچا : (بعد با دست به تهیونگ اشاره کرد ) ایناهاش
+آچاااا
(اعضا در حال پاره شدن )
اچا : خو خوبه دیگه
+خیلی حرف میزنی 😑😡
اچا:نمی خوای معرفی کنی
+دوستان اچا متاسفانه بخشی از طراحی های لباس های شما را انجام میده
(علامت تهیونگ -)
-چرا متاسفانه
+متوجه میشید
رفتیم سمت اتاق من اعضا و اچا جلوتر از من رفتن
من و میونگ پشت سرشون
چند مین بعد :
من همینطور که حواسم به جلسه بود هم میونگ میونگ روی میز من نشسته بود و داشت نقاشی میکرد
میونگ :خاله (اروم)
+جانم (اروم)
میونگ :امروز بریم شهربازی (اروم و کیوت )
+باش
میونگ آنقدر ذوق کرد
میونگ : مرسی خاله(کمی بلند )بعد پرید بغلم
همه ی نگاه آمد روی من و میونگ
+ششششش اروم تر بچه
و
ادامه ی جلسه
و من میونگ هی بچ بچ میکردیم
ویو تهیونگ :
ای خدا چقدر این بشر کیوت و هات .س.ک.س.ی
وقتی که عینک میزنه اوفففف
اچا که دید من و میونگ هی داریم بچ بچ میکنیم صداش در آمد
آچا :شما دوتا چی دارین میگین هی بچ بچ می کنین
میونگ و ا/ت :هیچی
اچا: اهاااا 😑
جلسه تمام شد و رفتن
ا/ت هم میونگ رو برد شهربازی
گذاشتش خونشون و داشت می رفتم خونه
که
گوشیم زنگ خورد ......
پایان
بعد از هم جداشدیم و من داشتم از خجالت آب میشدم
که اچا آمد
اچا :برات شوهر پیدا کردم
+ای خدا باز شروع شد
اچا : (بعد با دست به تهیونگ اشاره کرد ) ایناهاش
+آچاااا
(اعضا در حال پاره شدن )
اچا : خو خوبه دیگه
+خیلی حرف میزنی 😑😡
اچا:نمی خوای معرفی کنی
+دوستان اچا متاسفانه بخشی از طراحی های لباس های شما را انجام میده
(علامت تهیونگ -)
-چرا متاسفانه
+متوجه میشید
رفتیم سمت اتاق من اعضا و اچا جلوتر از من رفتن
من و میونگ پشت سرشون
چند مین بعد :
من همینطور که حواسم به جلسه بود هم میونگ میونگ روی میز من نشسته بود و داشت نقاشی میکرد
میونگ :خاله (اروم)
+جانم (اروم)
میونگ :امروز بریم شهربازی (اروم و کیوت )
+باش
میونگ آنقدر ذوق کرد
میونگ : مرسی خاله(کمی بلند )بعد پرید بغلم
همه ی نگاه آمد روی من و میونگ
+ششششش اروم تر بچه
و
ادامه ی جلسه
و من میونگ هی بچ بچ میکردیم
ویو تهیونگ :
ای خدا چقدر این بشر کیوت و هات .س.ک.س.ی
وقتی که عینک میزنه اوفففف
اچا که دید من و میونگ هی داریم بچ بچ میکنیم صداش در آمد
آچا :شما دوتا چی دارین میگین هی بچ بچ می کنین
میونگ و ا/ت :هیچی
اچا: اهاااا 😑
جلسه تمام شد و رفتن
ا/ت هم میونگ رو برد شهربازی
گذاشتش خونشون و داشت می رفتم خونه
که
گوشیم زنگ خورد ......
پایان
۲.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.