part: 41
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
از اون منطقه که اونا بودن دور شدم و به سمت خروجی رفتم
ته: انالییی
اشکام پشت سر هم میریختتت
رفتم داخل حیاط و گوشه ترین نقطش نشستم
و زانو هامو بغل کردم
لابد میگید چرا دارم بخواطر یه دختره یه هفته ایی گریه میکنم
چون من از بچگی به خواطر عصابی که تو خوونه ازم خورد میشد دلم نمیخواست با کسی صحبت کنم
ولی بعد این همه سال یکی پیدا شد که باهاس میخندیدم و حرف میزدم بخواطر مردی بهم حسودی میکرد که هیچ علاقه ایی بینمون نیسستتت
با صدایی به جلوم نگاه کردم که سوجین ار خونه خاارج شد و چون جایی که بودم تو دید نبود متوجعه من نشد
با دیدنش گریم بیشتر شد
انشب پنج شنبس پس الان همه خدمتکارا از خونه میرن
و همینم شد من گریه میکردم و به رفتنشون نگاه میکردم
باورم نمیشه الان دارم تاوان دوست شدنم و پس میدمم
زود اعتماد کردممممم
خیلیلیی زودددددد
دیگه مطمعن شدم داخل این عمارت خالیه هوا سرد نبود باد خنکی بود که دوسش داشتم
.ولی بازم احساس گرمادمیکرد انگار داخل بدnم اتیش بود
یه ساعته اونجا نشستم سروم و رو پام گذاشتم و به گریم ادامه دادم ...........
..................
احساس کردم کسی بهم نزدیک شده
دستش رو شونم نشست که دیدم تهیونگ رو یه پاش نشسته و اون دستم برایه تهیونگ بود
چه عجب این دفعه عصبییی نیست
دستشو برداشتم
انگار میدونست دوست ندارم دستش رو شونم باشه اسراری نداشت و کنارم نشست فقط با این فرق که اون به دیوا تکیه داد ولی من ۱۰ سانت با دیوار فاصله داشتم پاشو دراز کردو سرشو به دیوار چسبوند
ته: فک کنم برات خیلی سخته....
نگاهش نکردم ولی کاملا حواسم پیشش بود
ته: باید برات سخت باشه...اینکه به کسی اعتماد کنی که اخر فقط برای هدف خودش بهت نزدیک شده باشه.....اون مقصر نیست که بخواطر پییزه دیگه ایی بهت نزدیک شده یا فریبت داده ....مشکله توعه
با این حرفش بهش نگاه کردم
انا: چی؟( اروم(چون گریه کرده صداش در نمیاد)
ته: ....تقصیر اون نیست که بهت نزدیکشده..تقصیر توعه که ادمایه دور ورت و خوب میبینی ...اینکه خیلی راحت بهشون اعتماد میکنی........ولی خوب اینم از رو ساده گیته...یه نصیحت از طرف من برای تو اینه که....هیچ وقت به ادما اعتماد نکن ...چون تو دوستی های طولانی از رازات بر الیهت استفاده میکنن ..این دوستی هاییی که تازه اشنا شدیو...جوری رفتار میکنن که انگار براشون ارزش داری..مطمعن باش بی هدف نیستت...هیچی کی اون قدر دل سوز نیست که به فکر تو باشه ...ادما خودخواهنن.....الانم گریه نکن...چون زندگی همینهه..از کسایی که نمیتونی تصور کنی ضربه میکنی...باید اماده هر حرکتی از ادمایه اعطرافت باشی....و اگه بخوای زود وا بدی ...یه بازنده ایی .....هیچ چییز ارزش گریه کردنت و نداره
▪ویو انالی▪
از اون منطقه که اونا بودن دور شدم و به سمت خروجی رفتم
ته: انالییی
اشکام پشت سر هم میریختتت
رفتم داخل حیاط و گوشه ترین نقطش نشستم
و زانو هامو بغل کردم
لابد میگید چرا دارم بخواطر یه دختره یه هفته ایی گریه میکنم
چون من از بچگی به خواطر عصابی که تو خوونه ازم خورد میشد دلم نمیخواست با کسی صحبت کنم
ولی بعد این همه سال یکی پیدا شد که باهاس میخندیدم و حرف میزدم بخواطر مردی بهم حسودی میکرد که هیچ علاقه ایی بینمون نیسستتت
با صدایی به جلوم نگاه کردم که سوجین ار خونه خاارج شد و چون جایی که بودم تو دید نبود متوجعه من نشد
با دیدنش گریم بیشتر شد
انشب پنج شنبس پس الان همه خدمتکارا از خونه میرن
و همینم شد من گریه میکردم و به رفتنشون نگاه میکردم
باورم نمیشه الان دارم تاوان دوست شدنم و پس میدمم
زود اعتماد کردممممم
خیلیلیی زودددددد
دیگه مطمعن شدم داخل این عمارت خالیه هوا سرد نبود باد خنکی بود که دوسش داشتم
.ولی بازم احساس گرمادمیکرد انگار داخل بدnم اتیش بود
یه ساعته اونجا نشستم سروم و رو پام گذاشتم و به گریم ادامه دادم ...........
..................
احساس کردم کسی بهم نزدیک شده
دستش رو شونم نشست که دیدم تهیونگ رو یه پاش نشسته و اون دستم برایه تهیونگ بود
چه عجب این دفعه عصبییی نیست
دستشو برداشتم
انگار میدونست دوست ندارم دستش رو شونم باشه اسراری نداشت و کنارم نشست فقط با این فرق که اون به دیوا تکیه داد ولی من ۱۰ سانت با دیوار فاصله داشتم پاشو دراز کردو سرشو به دیوار چسبوند
ته: فک کنم برات خیلی سخته....
نگاهش نکردم ولی کاملا حواسم پیشش بود
ته: باید برات سخت باشه...اینکه به کسی اعتماد کنی که اخر فقط برای هدف خودش بهت نزدیک شده باشه.....اون مقصر نیست که بخواطر پییزه دیگه ایی بهت نزدیک شده یا فریبت داده ....مشکله توعه
با این حرفش بهش نگاه کردم
انا: چی؟( اروم(چون گریه کرده صداش در نمیاد)
ته: ....تقصیر اون نیست که بهت نزدیکشده..تقصیر توعه که ادمایه دور ورت و خوب میبینی ...اینکه خیلی راحت بهشون اعتماد میکنی........ولی خوب اینم از رو ساده گیته...یه نصیحت از طرف من برای تو اینه که....هیچ وقت به ادما اعتماد نکن ...چون تو دوستی های طولانی از رازات بر الیهت استفاده میکنن ..این دوستی هاییی که تازه اشنا شدیو...جوری رفتار میکنن که انگار براشون ارزش داری..مطمعن باش بی هدف نیستت...هیچی کی اون قدر دل سوز نیست که به فکر تو باشه ...ادما خودخواهنن.....الانم گریه نکن...چون زندگی همینهه..از کسایی که نمیتونی تصور کنی ضربه میکنی...باید اماده هر حرکتی از ادمایه اعطرافت باشی....و اگه بخوای زود وا بدی ...یه بازنده ایی .....هیچ چییز ارزش گریه کردنت و نداره
۱۲.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.