یه رمان هیجانی اوردم هر کی نخونه از دستش داده پایین
#پارت_1‹♥️🔥›
دخترونگیت در برابر آزادی داداشت!
دستشو دور کمرم حلقه کرد..
یه دختر بچه نظرمو جلب نمیکنه!
بلدی لوندی کنی یا قراره مثل چوب خشک بیفتی یه جا؟
ترسیده نگاهش کردم.
دسمو اروم بردم سمت لباسش..
چاره ای نداشتم.
تنها راه تبرئه شدن برادرم همین قاضی بیرحم و پست بود...
روی تخت تکیه داد و با دقت به حرکاتم خیره شد.
دستم رفت سمت...
و زیپو اروم کشیدم..
با داغی دستم آب دهنشو پرصدا قورت داد
و قبل از اینکه کاری کنم منو...
با بغض بهش خیره شده بودم و هق هق میکردم..
پیرهنشو در اورد و...
به چشمام خیره شد و سوالی پرسید..
بچه مطمئنی دیگه؟
چون دیگه مال من میشی!
سرمو تکون دادم و کمرشو چنگ زدم
نگاه خماری بهم انداخت و...
با کاری که کرد جیغی از عمق وجودم کشیدم
آرکان بسه دیگه لطفا ....
باید عادت کنی
#پارت_1‹♥️🔥›
دخترونگیت در برابر آزادی داداشت!
دستشو دور کمرم حلقه کرد..
یه دختر بچه نظرمو جلب نمیکنه!
بلدی لوندی کنی یا قراره مثل چوب خشک بیفتی یه جا؟
ترسیده نگاهش کردم.
دسمو اروم بردم سمت لباسش..
چاره ای نداشتم.
تنها راه تبرئه شدن برادرم همین قاضی بیرحم و پست بود...
روی تخت تکیه داد و با دقت به حرکاتم خیره شد.
دستم رفت سمت...
و زیپو اروم کشیدم..
با داغی دستم آب دهنشو پرصدا قورت داد
و قبل از اینکه کاری کنم منو...
با بغض بهش خیره شده بودم و هق هق میکردم..
پیرهنشو در اورد و...
به چشمام خیره شد و سوالی پرسید..
بچه مطمئنی دیگه؟
چون دیگه مال من میشی!
سرمو تکون دادم و کمرشو چنگ زدم
نگاه خماری بهم انداخت و...
با کاری که کرد جیغی از عمق وجودم کشیدم
آرکان بسه دیگه لطفا ....
باید عادت کنی
۲.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲