پارت9
پارت9
#دلم_از_سنگ_نیست
رونا
آراد: ببین من عادت دارم هرکی که وارد خونه م بشه همه ی زندگیش رو کف دستم بزاره واسه همین دارم اینارو می پرسم.
این دیگه چه آدمیه ؟!
رونا: اسمم رونا رستگار ۲۵ سالمه تو یکی از بیمارستان ها دکتر عمومی بودم با دوست صمیمیم سیما رفیعی تو یه خونه زندگی می کردم و می خوام واسه ارشد بخونم هفته ی آینده کلاسام شروع میشن.
آراد: بیخیال ارشدت شو!
رونا: بله؟! اونوقت چرا؟!
آراد: چون من میگم! حالا برو به کارت برس.
وا این چشه؟! داره منو شوت میکنه بیرون!
میخواستم یه جواب دندون شکنی بهش بدم ولی بعدش پشیمون شدم.
****
یه هفته می گذره تو این خونه م هیچ اتفاق خاصی هم نیوفتاد وقتی پام رو اینجا گذاشتم فکرکردم قراره هر روز یه جنازه ای رو ببینم ولی برعکس توقعاتم چیزه خاصی نیوفتاد و همچنین خیلی کم آراد جون رو می بینم حداقل باهاش دهن به دهن نمیشم نمی دونم چرا دوست دارم باهاش دعوا راه بندازم.
امروز ساعت نه دانشگاه دارم باید خودم رو اماده کنم
مانتو بلند سفید با یه شلوار لی پوشیدم با مقنعه مشکی یکمی هم آرایش کردم و پیش به سوی دانشگاه.
داشتم کفشام رو میپوشیدم که صدای آراد رو شنیدم
آراد: رونا خانم کجا تشریف میبرین؟!
برگشتم بهش نگاه کردم اخماش توهمن این دیگه چشه؟!
رونا: ببخشیدها فکرکنم این به شما مربوط نمیشه!
آراد: فکرکنم پری یادش رفت بهت بگه بدون اجازم هیچکس حق نداره پاش رو بیرون از خونه بزاره!
وایی! حرف پری رو یادم رفت از بس که حواس پرتم.
رونا: کلا یادم رفت ولی خودش دانشگاه قرار نیست جای دیگه ای برم
آراد: یادته گفتم بیخیالش شو؟!
رونا: اونوقت چرا؟!
آراد: چون من دارم میگم!
رونا: اگه دلیلی واسم نیاری چه با اجازت چه بدون اجازت میرم!
آراد: هه فکرنکنم اجازه بدم! تمام تلاشت رو به کار ببر ببینم چجوری میخوای بری!
بعد یه پوز خندی زد که اعصابم رو داغون کرد
رونا: باشه آقا آراد بچرخ تا بچرخیم!
به سمت در خونه شون رفتم که نگهبانه جلوم رو گرفت
_ ببخشید خانم ولی نمی تونم اجازه بدم بری! بدون اجازه ی رئیس نمی تونم بزارم بری!
برگشتم به آراد نگاه کردم دست به سینه زده و به دیوار تکیه داده
رونا: بهش بگو در رو باز کنه!
آراد: گفتم که اجازه نمیدم از اینجا بری!
بدجوری اعصابم خورد شدن دیگه نمی تونم خودم رو کنترل کنم
رونا: بهش میگی در رو باز میکنه یا کاری میکنم هر دوتاتون پشیمون بشیدها!
آراد: ببینم میخوای چیکار کنی جوجه؟!
فکرکنم از خشم صورتم قرمز قرمز شده...!
باشه نشونت میدم چیکار میتونم بکنم! حالا به من جوجه میگی!
امیدوارم خوشتون بیاد😍😍
#دلم_از_سنگ_نیست
رونا
آراد: ببین من عادت دارم هرکی که وارد خونه م بشه همه ی زندگیش رو کف دستم بزاره واسه همین دارم اینارو می پرسم.
این دیگه چه آدمیه ؟!
رونا: اسمم رونا رستگار ۲۵ سالمه تو یکی از بیمارستان ها دکتر عمومی بودم با دوست صمیمیم سیما رفیعی تو یه خونه زندگی می کردم و می خوام واسه ارشد بخونم هفته ی آینده کلاسام شروع میشن.
آراد: بیخیال ارشدت شو!
رونا: بله؟! اونوقت چرا؟!
آراد: چون من میگم! حالا برو به کارت برس.
وا این چشه؟! داره منو شوت میکنه بیرون!
میخواستم یه جواب دندون شکنی بهش بدم ولی بعدش پشیمون شدم.
****
یه هفته می گذره تو این خونه م هیچ اتفاق خاصی هم نیوفتاد وقتی پام رو اینجا گذاشتم فکرکردم قراره هر روز یه جنازه ای رو ببینم ولی برعکس توقعاتم چیزه خاصی نیوفتاد و همچنین خیلی کم آراد جون رو می بینم حداقل باهاش دهن به دهن نمیشم نمی دونم چرا دوست دارم باهاش دعوا راه بندازم.
امروز ساعت نه دانشگاه دارم باید خودم رو اماده کنم
مانتو بلند سفید با یه شلوار لی پوشیدم با مقنعه مشکی یکمی هم آرایش کردم و پیش به سوی دانشگاه.
داشتم کفشام رو میپوشیدم که صدای آراد رو شنیدم
آراد: رونا خانم کجا تشریف میبرین؟!
برگشتم بهش نگاه کردم اخماش توهمن این دیگه چشه؟!
رونا: ببخشیدها فکرکنم این به شما مربوط نمیشه!
آراد: فکرکنم پری یادش رفت بهت بگه بدون اجازم هیچکس حق نداره پاش رو بیرون از خونه بزاره!
وایی! حرف پری رو یادم رفت از بس که حواس پرتم.
رونا: کلا یادم رفت ولی خودش دانشگاه قرار نیست جای دیگه ای برم
آراد: یادته گفتم بیخیالش شو؟!
رونا: اونوقت چرا؟!
آراد: چون من دارم میگم!
رونا: اگه دلیلی واسم نیاری چه با اجازت چه بدون اجازت میرم!
آراد: هه فکرنکنم اجازه بدم! تمام تلاشت رو به کار ببر ببینم چجوری میخوای بری!
بعد یه پوز خندی زد که اعصابم رو داغون کرد
رونا: باشه آقا آراد بچرخ تا بچرخیم!
به سمت در خونه شون رفتم که نگهبانه جلوم رو گرفت
_ ببخشید خانم ولی نمی تونم اجازه بدم بری! بدون اجازه ی رئیس نمی تونم بزارم بری!
برگشتم به آراد نگاه کردم دست به سینه زده و به دیوار تکیه داده
رونا: بهش بگو در رو باز کنه!
آراد: گفتم که اجازه نمیدم از اینجا بری!
بدجوری اعصابم خورد شدن دیگه نمی تونم خودم رو کنترل کنم
رونا: بهش میگی در رو باز میکنه یا کاری میکنم هر دوتاتون پشیمون بشیدها!
آراد: ببینم میخوای چیکار کنی جوجه؟!
فکرکنم از خشم صورتم قرمز قرمز شده...!
باشه نشونت میدم چیکار میتونم بکنم! حالا به من جوجه میگی!
امیدوارم خوشتون بیاد😍😍
۷.۸k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.