قشنگ ترین اشتباه من 🙂🖤 pt1
پ ا.ت( مخفف پدر ا.ت ) : ا.ت دختر بلند شو
ا.ت : یااااا بابا بزار بخوابم
پ ا.ت : بلند شو کلاست دیر شد
ا.ت : وای نه من خستم نمیخوام برم کلاس
پ ا.ت : بلند شو اگر بیدار نشی با اب میام بالا سرت
ا.ت : باشهههه
سلام من لی ا.ت هستم 21 سالمه و یه دانشجو ام البته به هرکی بگی دانشجو یه هنرستان مسخره میکنه ولی دیگه دیگه من عکاسی میخونم مامان و بابام خیلی خوشحالن و بهم کمک میکنن دلیلش ام اینه ک مامانم خودش یه اتلیه داره بابام ام یه نویسنده هست برای همین وقتی بهشون گفتم میخوام برم هنرستان مخالفت نکردن خوب بگذریم امروز واقعا خسته بودم ولی بازم به زور بابا رفتم دانشگاه یه دوش 1 ساعته گرفتم حاضر شدم (استایل ا.ت اسلاید 2 ) و سوار ماشین شدم و راه افتادم البته ماشین خود نه بابا برای یه راننده گرفته بود تا هر جا دوس دارم ببره منو با اینکه از سن قانونی گذشتم و گواهینامه ام دارم ولی بازم نمیزارن بشین پشت فرمون
ا.ت : مرسی خدافظ
اقای پارک : خدافظ دخترم
وای خدا سرم خیلی درد میکنه چی کار کنم
_ وای اون پسره رو دیدی خیلی جذابعععع
- یعنی یه ایدل ع
_ وای خدا شماها اون رو دیدید واقعا خیلی سردع ولی از یه طرف خیلی ها.ت هست
- وای دارم دیونه میشممم
_ میگم هیجون اون پسره تازه وارده رو دیدی از تو کوچیک تر ولی از هیکلی ترع
- ساکت
وای چقدر سر صدا هست انگار دوباره یه دانشجو جدید داریم
خدا کنه مثل دفع قبل نشع
(یاد اوری دفع قبل )
_ اوپا میشه با من قرار بزاری ؟
تازه وارد : ببخشید ولی من گی ام
_ چیییییییییییییییییییییییی
کل پسرای هنرستان : ال فرار
( پایان )
حتی فکرشم ازار دهنس وای خدای من
سوفی : سلام تنبل
ا.ت : سلام صاحب کله پزی
سوفی : صد در صد تو راه شنیدی چی شده ؟
ا.ت : اره بابا همه جا حرفش هس دارم دیونه میشم
سوفی : حالا دیونه نشو طرف اشناست وقتی اونو دید واقعا میتونی دیونه شی
ا.ت : آآآآ منو نترسون طرف کیه ؟
سوفی: جون....
کوک : سلام به دوست قدیمی
ا.ت : ها؟! جونگ کوک
کوک : بله خودمم
ا.ت : نگو تازه وارد تو ای ؟
کوک : اره مشکلش چیه
ا.ت : ن اوکی همه چی
کوک : ا.ت
ا.ت : بلی
کوک : چرا قرمز شدی
ا.ت : چون گرمه
کوک : اهان خوب بای
ا.ت : بای
ادامه داره...
ا.ت : یااااا بابا بزار بخوابم
پ ا.ت : بلند شو کلاست دیر شد
ا.ت : وای نه من خستم نمیخوام برم کلاس
پ ا.ت : بلند شو اگر بیدار نشی با اب میام بالا سرت
ا.ت : باشهههه
سلام من لی ا.ت هستم 21 سالمه و یه دانشجو ام البته به هرکی بگی دانشجو یه هنرستان مسخره میکنه ولی دیگه دیگه من عکاسی میخونم مامان و بابام خیلی خوشحالن و بهم کمک میکنن دلیلش ام اینه ک مامانم خودش یه اتلیه داره بابام ام یه نویسنده هست برای همین وقتی بهشون گفتم میخوام برم هنرستان مخالفت نکردن خوب بگذریم امروز واقعا خسته بودم ولی بازم به زور بابا رفتم دانشگاه یه دوش 1 ساعته گرفتم حاضر شدم (استایل ا.ت اسلاید 2 ) و سوار ماشین شدم و راه افتادم البته ماشین خود نه بابا برای یه راننده گرفته بود تا هر جا دوس دارم ببره منو با اینکه از سن قانونی گذشتم و گواهینامه ام دارم ولی بازم نمیزارن بشین پشت فرمون
ا.ت : مرسی خدافظ
اقای پارک : خدافظ دخترم
وای خدا سرم خیلی درد میکنه چی کار کنم
_ وای اون پسره رو دیدی خیلی جذابعععع
- یعنی یه ایدل ع
_ وای خدا شماها اون رو دیدید واقعا خیلی سردع ولی از یه طرف خیلی ها.ت هست
- وای دارم دیونه میشممم
_ میگم هیجون اون پسره تازه وارده رو دیدی از تو کوچیک تر ولی از هیکلی ترع
- ساکت
وای چقدر سر صدا هست انگار دوباره یه دانشجو جدید داریم
خدا کنه مثل دفع قبل نشع
(یاد اوری دفع قبل )
_ اوپا میشه با من قرار بزاری ؟
تازه وارد : ببخشید ولی من گی ام
_ چیییییییییییییییییییییییی
کل پسرای هنرستان : ال فرار
( پایان )
حتی فکرشم ازار دهنس وای خدای من
سوفی : سلام تنبل
ا.ت : سلام صاحب کله پزی
سوفی : صد در صد تو راه شنیدی چی شده ؟
ا.ت : اره بابا همه جا حرفش هس دارم دیونه میشم
سوفی : حالا دیونه نشو طرف اشناست وقتی اونو دید واقعا میتونی دیونه شی
ا.ت : آآآآ منو نترسون طرف کیه ؟
سوفی: جون....
کوک : سلام به دوست قدیمی
ا.ت : ها؟! جونگ کوک
کوک : بله خودمم
ا.ت : نگو تازه وارد تو ای ؟
کوک : اره مشکلش چیه
ا.ت : ن اوکی همه چی
کوک : ا.ت
ا.ت : بلی
کوک : چرا قرمز شدی
ا.ت : چون گرمه
کوک : اهان خوب بای
ا.ت : بای
ادامه داره...
۸.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.