ازدواج از بچگی
ازدواج از بچگی
$: ا.ت و جونگ کوک شما از بچه کی نامزد بودید
ا.ت :جررررررررر«در حال پاره شدن از خنده »
$: ا.ت «داد»
ا.ت :بله 😂
$:دارم جدی میگم فردا هم باید برای عروسی آماده باشید
ا.ت .جونگ کوک :😳😐چیییییی
$:همین که گفتم
جونگکوک:ما هنوز همو نمیشناسیم
$:ازدواج میکنید آشنا میشوید حالا هم برید فردا باید برین خرید
ویو ا.ت: هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال بودم چون منم دوسش داشتم از همون اول که دیدمش و ناراحت چون شاید اون منو دوست نداشته باشه بیخیال رفتم تو اتاقم رو تختم نشسته بودم سرم تو گوشی که در باز شد جونگ کوک بود
کوک: میتونم بیام داخل
ا.ت :اوهوم بیا
اومد رو تخت نشست
کوک :میدونم تو دوست نداری باهام ازدواج کنی و..
ا.ت :دوست ندارم نمیخوام باهات ازدواج کنم ؟
کوک :یعنی میخوای «پوزخند»(منحرف نشید منظور از میخوای ازدواج بود )
ا.ت:نه یعنی آره نه یعنی آره آره یعنی نه «چی گفتم😂»
کوک :العان. حالت خوب نیست فردا باید بریم خرید لباس و اینا خدافظ
ا.ت :خدافظ درو ببند ..........
........خداااااا این چ مرزیه درو نمیبندند🤔
پاشد درو بست و خوابید فردا صبح
بلند شدم و رفتم دستشویی و کارای لازم و کردم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین
ا.ت :من آماده ام بریم خرید
😐:$.¥.£¢
کوک:خو وایسا صبحانه بخوریم بعد بریم
ا.ت :«نگاه دهنتو ببند»
کوک :من برم لباس بپوشم
ا.ت :آفرین بچه خوب
کوک:پدربزگ من عروسم یا ا.ت
$: ا.ت
کوک: پس چرا من ب جاش استرس دارم
$:برو برو لباس باید بخرید برین
فلش بک ب شب
فعلا تا همین جا پارت بعد شبش قشنگع 😈
$: ا.ت و جونگ کوک شما از بچه کی نامزد بودید
ا.ت :جررررررررر«در حال پاره شدن از خنده »
$: ا.ت «داد»
ا.ت :بله 😂
$:دارم جدی میگم فردا هم باید برای عروسی آماده باشید
ا.ت .جونگ کوک :😳😐چیییییی
$:همین که گفتم
جونگکوک:ما هنوز همو نمیشناسیم
$:ازدواج میکنید آشنا میشوید حالا هم برید فردا باید برین خرید
ویو ا.ت: هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال بودم چون منم دوسش داشتم از همون اول که دیدمش و ناراحت چون شاید اون منو دوست نداشته باشه بیخیال رفتم تو اتاقم رو تختم نشسته بودم سرم تو گوشی که در باز شد جونگ کوک بود
کوک: میتونم بیام داخل
ا.ت :اوهوم بیا
اومد رو تخت نشست
کوک :میدونم تو دوست نداری باهام ازدواج کنی و..
ا.ت :دوست ندارم نمیخوام باهات ازدواج کنم ؟
کوک :یعنی میخوای «پوزخند»(منحرف نشید منظور از میخوای ازدواج بود )
ا.ت:نه یعنی آره نه یعنی آره آره یعنی نه «چی گفتم😂»
کوک :العان. حالت خوب نیست فردا باید بریم خرید لباس و اینا خدافظ
ا.ت :خدافظ درو ببند ..........
........خداااااا این چ مرزیه درو نمیبندند🤔
پاشد درو بست و خوابید فردا صبح
بلند شدم و رفتم دستشویی و کارای لازم و کردم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین
ا.ت :من آماده ام بریم خرید
😐:$.¥.£¢
کوک:خو وایسا صبحانه بخوریم بعد بریم
ا.ت :«نگاه دهنتو ببند»
کوک :من برم لباس بپوشم
ا.ت :آفرین بچه خوب
کوک:پدربزگ من عروسم یا ا.ت
$: ا.ت
کوک: پس چرا من ب جاش استرس دارم
$:برو برو لباس باید بخرید برین
فلش بک ب شب
فعلا تا همین جا پارت بعد شبش قشنگع 😈
۱۱.۶k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.