𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p8
نشستیم و روی پروژه کار کردیم این جونگکوک هم مثل کنه چسبیده به ات اههههه دلم میخواد همینجا بگیرم جرش بدم.
*پرش زمانی به تموم شدن پروژه*
ات: خوب من باید برم
الکس: بزا برسونمت
جونگکوک: لازم نکرده ات پاشو بریم
ات: جونگکوک میشه با الکس برم؟
جونگکوک: نشنیدی گفتم پاشو
ات: جونگک....
جونگکوک: ات پاشووووو(داد)
ات ویو:
یکم ترسیدم پس بلند شدم تا باهاش برم نمیدونم چرا ولی الکس رو بیشتر از جونگکوک دوست دارم (گوه اضافی نخور)
ات: جونگکوک
جونگکوک: جانم
ات: چرا سرم داد کشیدی
جونگکوک: کنترلمو از دست دادم ببخشید
ات: ایرادی نداره
جونگکوک: تو الکس رو دوست داری؟
ات: آره
جونگکوک: .....
ات: جونگکوک خوبی؟
جونگکوک: بله خوبم
جونگکوک ویو:
بغض کرده بودم سعی کردم به روی خودم نیارم حواسم نبود که دارم خیلی سریع میرم
ات: کوک یواش ترررر
جونگکوک: باشه
ات: خیلی تند میری نزدیک بود تصادف کنی
جونگکوک: حالا که نکردم
ات: عهههه کوککککک(با حالت کیوت)
جونگکوک: خیلی کیوتی*لخند خرگوشی*
ات: خرگوشششش
جونگکوک: وات؟
ات: تو شبیه خرگوشی
جونگکوک: عه اینجوریاس پس تو هم شبیه موشی
ات: یااا من از موش میترسم
جونگکوک: پس برم یکی بگیرم بندازم تو لباست؟:)
ات: حواست به جاده باشه آقای جئون
جونگکوک: عه حالا شدیم آقای جئون ؟
ات: بله
جونگکوک: عه چه جالب خانم کیم
ات: کجاش جالبه مستر کوک؟
جونگکوک: همون جاش که به شما مربوط نمیشه بانو ات:)
ات: رو مخ من نرو کوکی
جونگکوک: از این به بعد کوکی صدام کن
ات: اوک
جونگکوک: خوب رسیدی
ات ویو:
خواستم پیاده بشم دیدم در باز نمیشه هرچقدر زور زدم باز نشد
ات: کوکی این باز نمیشه
جونگکوک: چون رفتنت شرط داره
ات: اونوقت چه شرطی؟
جونگکوک: منو ببوس
ات: عههه بی ادب
جونگکوک: بزا یادت بیارم که تو خونه من...
ات: باشه بابا
رفتم خواستم ببوسمش سریع برم عقب که کمر منو گرفت گذاشتم رو پاش
جونگکوک: حالا نمیشه همینجا بشینی؟
ات: ولم کن میخوام برمممم
جونگکوک: یه بوس دیگه بده *کیوت*
ات: با اون صورتت نگام نکن
جونگکوک: ات جونم یکی دیگه
ات: باشه
خواستم ببوسمش که عین وحشی ها حمله کرد به لبم بعد از چند دقیقه ولم کرد
جونگکوک: حالا میتونی بری
ات: باشه خداحافظ
جونگکوک: راستی لبت رو از مامان بابات قایم کن تا جرت ندن *چشمک*
ات: مگه چیکار کردی؟؟
که با سرعت رفت گوشی رو در آوردم دیدم لبم رو کبود کرده خدا بگم چیکارش کنه من الان اینطوری برم تو خونه کوک اگه دستم بهت برسه
که دیدم یه پیام ناشناس برام اومده
جونگکوک: یه ماسک تو کیفت گذاشتم از اون استفاده کن
ات: کوک فقط دستم بهت برسه
جونگکوک: میخوای باز منو ببوسی؟
ات: بی مزه
گوشیم رو گذاشتم تو کیفم ماسک رو برداشتم زدمش رفتم داخل
م.ات: دخترم تا این وقت شب کجا بودی؟
ات: پروژه داشتیم:)
م.ات: اون ماسک برای چیه؟
ات: با استایلم هماهنگش کردم خوشگله؟
م.ات: خوشگله. شام خوردی؟
ات: نه
م.ات: بیا یچیزی بخور
ات: باشه ولی میشه غذا رو بیاری اتاقم :)
م.ات: باشه
دویدم تو اتاقم به لبم نگاه کردم کبود بود نمیدونستم چیکارش کنم که مامانم اومد
م.ات: داری چیکار میکنی؟
ات: هیچی
م.ات: حالا بخور
ات: میشه بری
م.ات: باشه
نشستم غذا رو خوردم و خوابیدم به امید اینکه صبح کبودی لبم بره
______________________
حمایت کنید
*پرش زمانی به تموم شدن پروژه*
ات: خوب من باید برم
الکس: بزا برسونمت
جونگکوک: لازم نکرده ات پاشو بریم
ات: جونگکوک میشه با الکس برم؟
جونگکوک: نشنیدی گفتم پاشو
ات: جونگک....
جونگکوک: ات پاشووووو(داد)
ات ویو:
یکم ترسیدم پس بلند شدم تا باهاش برم نمیدونم چرا ولی الکس رو بیشتر از جونگکوک دوست دارم (گوه اضافی نخور)
ات: جونگکوک
جونگکوک: جانم
ات: چرا سرم داد کشیدی
جونگکوک: کنترلمو از دست دادم ببخشید
ات: ایرادی نداره
جونگکوک: تو الکس رو دوست داری؟
ات: آره
جونگکوک: .....
ات: جونگکوک خوبی؟
جونگکوک: بله خوبم
جونگکوک ویو:
بغض کرده بودم سعی کردم به روی خودم نیارم حواسم نبود که دارم خیلی سریع میرم
ات: کوک یواش ترررر
جونگکوک: باشه
ات: خیلی تند میری نزدیک بود تصادف کنی
جونگکوک: حالا که نکردم
ات: عهههه کوککککک(با حالت کیوت)
جونگکوک: خیلی کیوتی*لخند خرگوشی*
ات: خرگوشششش
جونگکوک: وات؟
ات: تو شبیه خرگوشی
جونگکوک: عه اینجوریاس پس تو هم شبیه موشی
ات: یااا من از موش میترسم
جونگکوک: پس برم یکی بگیرم بندازم تو لباست؟:)
ات: حواست به جاده باشه آقای جئون
جونگکوک: عه حالا شدیم آقای جئون ؟
ات: بله
جونگکوک: عه چه جالب خانم کیم
ات: کجاش جالبه مستر کوک؟
جونگکوک: همون جاش که به شما مربوط نمیشه بانو ات:)
ات: رو مخ من نرو کوکی
جونگکوک: از این به بعد کوکی صدام کن
ات: اوک
جونگکوک: خوب رسیدی
ات ویو:
خواستم پیاده بشم دیدم در باز نمیشه هرچقدر زور زدم باز نشد
ات: کوکی این باز نمیشه
جونگکوک: چون رفتنت شرط داره
ات: اونوقت چه شرطی؟
جونگکوک: منو ببوس
ات: عههه بی ادب
جونگکوک: بزا یادت بیارم که تو خونه من...
ات: باشه بابا
رفتم خواستم ببوسمش سریع برم عقب که کمر منو گرفت گذاشتم رو پاش
جونگکوک: حالا نمیشه همینجا بشینی؟
ات: ولم کن میخوام برمممم
جونگکوک: یه بوس دیگه بده *کیوت*
ات: با اون صورتت نگام نکن
جونگکوک: ات جونم یکی دیگه
ات: باشه
خواستم ببوسمش که عین وحشی ها حمله کرد به لبم بعد از چند دقیقه ولم کرد
جونگکوک: حالا میتونی بری
ات: باشه خداحافظ
جونگکوک: راستی لبت رو از مامان بابات قایم کن تا جرت ندن *چشمک*
ات: مگه چیکار کردی؟؟
که با سرعت رفت گوشی رو در آوردم دیدم لبم رو کبود کرده خدا بگم چیکارش کنه من الان اینطوری برم تو خونه کوک اگه دستم بهت برسه
که دیدم یه پیام ناشناس برام اومده
جونگکوک: یه ماسک تو کیفت گذاشتم از اون استفاده کن
ات: کوک فقط دستم بهت برسه
جونگکوک: میخوای باز منو ببوسی؟
ات: بی مزه
گوشیم رو گذاشتم تو کیفم ماسک رو برداشتم زدمش رفتم داخل
م.ات: دخترم تا این وقت شب کجا بودی؟
ات: پروژه داشتیم:)
م.ات: اون ماسک برای چیه؟
ات: با استایلم هماهنگش کردم خوشگله؟
م.ات: خوشگله. شام خوردی؟
ات: نه
م.ات: بیا یچیزی بخور
ات: باشه ولی میشه غذا رو بیاری اتاقم :)
م.ات: باشه
دویدم تو اتاقم به لبم نگاه کردم کبود بود نمیدونستم چیکارش کنم که مامانم اومد
م.ات: داری چیکار میکنی؟
ات: هیچی
م.ات: حالا بخور
ات: میشه بری
م.ات: باشه
نشستم غذا رو خوردم و خوابیدم به امید اینکه صبح کبودی لبم بره
______________________
حمایت کنید
۱۴.۷k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.