فیک(??Why you)پارت(34)
ا/ت:آخ.....سرم......چشمامو آروم باز کردم دیدم تو اتاقمم با سردرد بلند شدم رفتم از اتاق بیرون تو راه با خودم کلنجار میرفتم*
ا/ت:من که کتابخونه بودم چجوری از اتاقم سردر آوردم از پله ها اومدم پایین همینطوری بدون اینکه توجه کنم رفتم تو آشپز خونه همه مدینه ها از ترس اونجا جمع شده بودن
تعجب کرده بودم از اینکارشون *
خدمه:خ...انم...چیزی...میخواین؟؟؟
ا/ت:خوب اومدم یه لیوان آبخورم همین
یکی از خدمه ها هول هولکی یه لیوان آب از شیر پر کرد داد دستم منم همون جوری با تعجب رفتم بیرون از آشپز خونه
هم داشتم آب میخوردم هم داشتم سمت هال میرفتم که دیدم ..........
...........
جنگ شده
اون کوچولوی عجیبی که تو کتابخونه دیده بودم زده بود اعضا رو بجز جونگ کوک که با شمشیرش اونجا بود لتو پار کرده بود
وقتی دیدن من اونجام گفت
کوچولو:الباب!
ا/ت:آب از دهنم پاشید بیرون*
........
۳۰ مین بعد
ا/ت:آم.....حالتون خوبه؟
اعضا جز جونگ کوک:آره ....خیلی
ا/ت:خنده نگران^_^'
کوچولو:الباب!
اومد چسبید به پام ..وییییییییییییییی با اینکه اعضا عین خمیر یوفگا کرده بود بازم.......وای چقدر خوردنیهههههههه
کوچولو:الباب لطفا پیشم بمونید!!
ا/ت:آ....کوچولو ...
کوچولو:موجیو
ا/ت:هان؟؟
موجیو:اسمم موجیو هستش الباب
ا/ت:خوب موجیو...تو چرا تو کتابخونه بودی؟؟؟
موجیو:من چندین هزارسال بود که اونجا زندانی شدم ....بخاطره اینکه کسی به اونجا نمی اومد دیگه نتونستم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنم
ا/ت:به جونگ کوکی که رو مبل نشسته چپ چپ نگاه کرد *
ا/ت:آهان......خوب موجیو چرا بهم ارباب میگی ؟؟؟
موجیو:چون به خودم قول دادم اولین کسی که تونست کمکم کنه بیام بیلون اون ارباب من بشه و هرکاری که خواست براش انجام بدم وقتیم که تورو دیدم ......خیلی خوشحال شدم که قرار البابم تو باشی الباب!
و بیشتر به پاهام چسبید
موجیو:الباب!
ا/ت: خنده*
ا/ت:موجیو نیازی نیست که بهم ارباب بگی اسمم ا/تست
موجیو :الباب ا/ت!
ا/ت:خنده*
یدفعه تهیونگ اومد با شتاب دستشو گذاشت رو سرموجیو از پام جدا کرد
تهیونگ:خوب که منو میزنی؟؟؟
آخه جوجه تو کی هستی ها میدونی من کیم؟
موجیو : منحرف
تهیونگ:چییییییییی تو چی گفتیییییی
تهیونگ:میخوای یه لقمه چپت کنم بفهمی منحرف کیه؟؟؟
ا/ت:تههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
یه جیغ زد که حتی جونگ کوک گذاشت از درد گرفت
ته که عین مجسمه تو جاش وایساده بود
منم موجیو از دست ته گرقتم
ا/ت:احمق پیر واسه چی داشتی موجیومو میخوردی؟!
خوب اینم از این پارت
بچه هااااااااا لطفا برام دعا کنید فردا امتحان فیزیک دارمممممم😂
تا فردا
ا/ت:من که کتابخونه بودم چجوری از اتاقم سردر آوردم از پله ها اومدم پایین همینطوری بدون اینکه توجه کنم رفتم تو آشپز خونه همه مدینه ها از ترس اونجا جمع شده بودن
تعجب کرده بودم از اینکارشون *
خدمه:خ...انم...چیزی...میخواین؟؟؟
ا/ت:خوب اومدم یه لیوان آبخورم همین
یکی از خدمه ها هول هولکی یه لیوان آب از شیر پر کرد داد دستم منم همون جوری با تعجب رفتم بیرون از آشپز خونه
هم داشتم آب میخوردم هم داشتم سمت هال میرفتم که دیدم ..........
...........
جنگ شده
اون کوچولوی عجیبی که تو کتابخونه دیده بودم زده بود اعضا رو بجز جونگ کوک که با شمشیرش اونجا بود لتو پار کرده بود
وقتی دیدن من اونجام گفت
کوچولو:الباب!
ا/ت:آب از دهنم پاشید بیرون*
........
۳۰ مین بعد
ا/ت:آم.....حالتون خوبه؟
اعضا جز جونگ کوک:آره ....خیلی
ا/ت:خنده نگران^_^'
کوچولو:الباب!
اومد چسبید به پام ..وییییییییییییییی با اینکه اعضا عین خمیر یوفگا کرده بود بازم.......وای چقدر خوردنیهههههههه
کوچولو:الباب لطفا پیشم بمونید!!
ا/ت:آ....کوچولو ...
کوچولو:موجیو
ا/ت:هان؟؟
موجیو:اسمم موجیو هستش الباب
ا/ت:خوب موجیو...تو چرا تو کتابخونه بودی؟؟؟
موجیو:من چندین هزارسال بود که اونجا زندانی شدم ....بخاطره اینکه کسی به اونجا نمی اومد دیگه نتونستم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنم
ا/ت:به جونگ کوکی که رو مبل نشسته چپ چپ نگاه کرد *
ا/ت:آهان......خوب موجیو چرا بهم ارباب میگی ؟؟؟
موجیو:چون به خودم قول دادم اولین کسی که تونست کمکم کنه بیام بیلون اون ارباب من بشه و هرکاری که خواست براش انجام بدم وقتیم که تورو دیدم ......خیلی خوشحال شدم که قرار البابم تو باشی الباب!
و بیشتر به پاهام چسبید
موجیو:الباب!
ا/ت: خنده*
ا/ت:موجیو نیازی نیست که بهم ارباب بگی اسمم ا/تست
موجیو :الباب ا/ت!
ا/ت:خنده*
یدفعه تهیونگ اومد با شتاب دستشو گذاشت رو سرموجیو از پام جدا کرد
تهیونگ:خوب که منو میزنی؟؟؟
آخه جوجه تو کی هستی ها میدونی من کیم؟
موجیو : منحرف
تهیونگ:چییییییییی تو چی گفتیییییی
تهیونگ:میخوای یه لقمه چپت کنم بفهمی منحرف کیه؟؟؟
ا/ت:تههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
یه جیغ زد که حتی جونگ کوک گذاشت از درد گرفت
ته که عین مجسمه تو جاش وایساده بود
منم موجیو از دست ته گرقتم
ا/ت:احمق پیر واسه چی داشتی موجیومو میخوردی؟!
خوب اینم از این پارت
بچه هااااااااا لطفا برام دعا کنید فردا امتحان فیزیک دارمممممم😂
تا فردا
۱۲.۵k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.