(عشق وحشت زده) پارت ⁵
ات:یه لحظه مثل ماست وایستادم
پسره:چی ؟؟!!!
کوک: کری؟ گفتم دوست پسرشم
پسره : از کی تا حالا؟
کوک:از الان
پسره : از کجا مطمعنی ات از تو خوشش میاد
کوک : یه سیلی دیگه بهش زدم گفتم حق نداری اینقدر راحت صداش کنی
پسره: گفتم از کجا میدونی دوست داره
ات: من دوستش دارم
کوک و پسره هم زمان: چیییی؟!!!!؟؟؟
ات:کوک من دوستت دارم
ات:نمیدونم چی شد چجوری شدولی دوستت دارم
پسره:ثابت کن خانوم کوچولو
ویو ات : کوک داشت کم کم نزدیکم میشد که خودم پریدم بغلش و ل.بم رو روی ل.بش گذاشتم
ویو کوک: فکر نمیکردم ات همچین کاری بکنه دلم نمیخواست این حس خوب تموم بشه
ویو ات : پسره خیلی عصبی رفت
از هم جدا شدیم
کوک: امشب به مهمونی میای؟
ات:بعله میام
کوک: پس فعلا بریم سر کلاس
ات : بریم
ویو ات : وقتی وارد کلاس شدیم کوک دستش رو دور کمرم انداخت
همه: پچ پچ پچ
مدرسه تعطیل شد
ویو ات : رفتم خونه از شدت هیجان قلبم داشت تند تند میزد
پسره:چی ؟؟!!!
کوک: کری؟ گفتم دوست پسرشم
پسره : از کی تا حالا؟
کوک:از الان
پسره : از کجا مطمعنی ات از تو خوشش میاد
کوک : یه سیلی دیگه بهش زدم گفتم حق نداری اینقدر راحت صداش کنی
پسره: گفتم از کجا میدونی دوست داره
ات: من دوستش دارم
کوک و پسره هم زمان: چیییی؟!!!!؟؟؟
ات:کوک من دوستت دارم
ات:نمیدونم چی شد چجوری شدولی دوستت دارم
پسره:ثابت کن خانوم کوچولو
ویو ات : کوک داشت کم کم نزدیکم میشد که خودم پریدم بغلش و ل.بم رو روی ل.بش گذاشتم
ویو کوک: فکر نمیکردم ات همچین کاری بکنه دلم نمیخواست این حس خوب تموم بشه
ویو ات : پسره خیلی عصبی رفت
از هم جدا شدیم
کوک: امشب به مهمونی میای؟
ات:بعله میام
کوک: پس فعلا بریم سر کلاس
ات : بریم
ویو ات : وقتی وارد کلاس شدیم کوک دستش رو دور کمرم انداخت
همه: پچ پچ پچ
مدرسه تعطیل شد
ویو ات : رفتم خونه از شدت هیجان قلبم داشت تند تند میزد
۱۰.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.