پارت ۲۷ (جنگ یا عشق )
صدای جیغ ندیمه ها بود
ولی وقتی بیدار شدم سوزش خیلی بدو روی شکمم حس میکردم وقتی چشمامو باز کردم به
اطرافیان کردم یه جای کوچک کثیف بود میخواستم بلند شم که دیدم دستام بستست درد دلم
خیلی شدید شود سعی کردم دستمو آزاد کنم ولی نتونستم که یکی درو باز کرد
- من حالم خوب نیست باید برم میزاری برم 😭😓
& یه نیشخندزد گفت که بزارم بریی😄
- با من چیکار داری از من چی میخای ؟
& هیچی فقط میخام بمیری😊
بعد پاشو در رفت وقتی رفت اشکم در آمد نزدیک شب بود سعی کردم دستمو باز کنم ولی نشود
که یهو یچیزی توی دستم آمد کشیدمش که دستم باز شود با هزار زور توانستم پاشم سریع از
اونجا فاصله گرفتم که یهو پاهام به یجایی گیر کرد و افتادم ولی سعی کردم بلد شم هیچ جایی
بلد نبودم ولی راه افتادم شکمم و بایه دست مال گرفته بودم تمام دستام خونی بود دیگه داشتم
بیهوش میشودم خیلی رفته بودم نمیدونم کجا بودم که از دور چند نفر رو دیدم باحترام جونی
که برام مونده بود داد زدم :
- لطفا کمکم کنید 😢😢
بعد بیهوش شودم و هیچی نفهمیدم
لایک لطفا
کامنت بزارین
مرسییییییییییییییییییییییی عاشق تونم خیلی زیاد.
ولی وقتی بیدار شدم سوزش خیلی بدو روی شکمم حس میکردم وقتی چشمامو باز کردم به
اطرافیان کردم یه جای کوچک کثیف بود میخواستم بلند شم که دیدم دستام بستست درد دلم
خیلی شدید شود سعی کردم دستمو آزاد کنم ولی نتونستم که یکی درو باز کرد
- من حالم خوب نیست باید برم میزاری برم 😭😓
& یه نیشخندزد گفت که بزارم بریی😄
- با من چیکار داری از من چی میخای ؟
& هیچی فقط میخام بمیری😊
بعد پاشو در رفت وقتی رفت اشکم در آمد نزدیک شب بود سعی کردم دستمو باز کنم ولی نشود
که یهو یچیزی توی دستم آمد کشیدمش که دستم باز شود با هزار زور توانستم پاشم سریع از
اونجا فاصله گرفتم که یهو پاهام به یجایی گیر کرد و افتادم ولی سعی کردم بلد شم هیچ جایی
بلد نبودم ولی راه افتادم شکمم و بایه دست مال گرفته بودم تمام دستام خونی بود دیگه داشتم
بیهوش میشودم خیلی رفته بودم نمیدونم کجا بودم که از دور چند نفر رو دیدم باحترام جونی
که برام مونده بود داد زدم :
- لطفا کمکم کنید 😢😢
بعد بیهوش شودم و هیچی نفهمیدم
لایک لطفا
کامنت بزارین
مرسییییییییییییییییییییییی عاشق تونم خیلی زیاد.
۳۰.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.