PART 5 وقتی بین یچه هاش فرق میذاشت 🫤
یونا: میشه یه خواهش بکنم
کوک: حتما🙂
یونا: میشه واسه یوجینم علوسک بخریم شاید اونم دلش بمونه که واسش علوسک نخلیدیم
کوک: باشه🙂
کوک و یونا میرن و واسه یوجین هم یه عروسک میگیرن کوک و یونا میرن
کوک میره از هر طعم واسه یونا میگیره تا بدونه چه طمعی دوست داره
باهم دیگه رسیدن به ماشین
کوک درو باز میکنه و یوجین و یونا باهم پشت میشینن
یونا: داداشی
یوجین: هوم
یوجین: بیا🧸 این علوسکو واسه تو گلفتیم🫠
یوجین: واقعااا🥹
یونا: اره
یونا و یوجین اونروز خیلی بهشون خوش گذشن
کوک: یونا
یونا: بله دایی ژون💕
کوک: کدوم طعمشو دوست داری
یونا: اممم شکلاتی
کوک: اوو شکلاتی... چرا؟
یونا: چون مثل منه
کوک: مثل تو؟
یونا: اره یه بار مامانم گفت من از درون خیلی کیوت و مهلبونم پس شاید بقیه منو ببینن ازم خوششون نیاد ولی من شاید یه ذره خوب باشم
کوک: اوه🥺
یونا: اره🫠🧸
کوک یونا و یوجین رو میرسونه خونشون و بعد میره
(تهیونگ خونه نبود)
ا/ت: سلام
یوجین و یونا: سلام مامانی
ا/ت: خوش گذشت
یوجین: خیلییی
یونا: عالیییییدبودد.... مامانیییییی
ا/ت: بله
یونا: مامان من بستنی خولدمممم🥹🥹
ا/ت: مبارکهههه
که یهو صدای باز شدن در اومد
حدس یونا درست بود اون تهیونگ بود
پس سریع دوید سمت اتاقش و
عروسک رو قایم کرد
و برگشت پیش داداشیش و مامانش
یونا و یوجین: سلام بابایی
تهیونگ: سلام قهرمان بابا
یوجین: خوبی بابایی
در همین لحظه یونا با حسرت که گفتگوی بین پدرش و داداشش گوش میداد و اهی از سر ناراحتی کشید
ویو شب
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جونم عشقم
ا/ت: میشه فردا بریم بیرون
تهیونگ: اره خیلی وقته 3تایی نرفیتم بیرون
ا/ت: اوپاا.... یونا
تهیونگ: او اهان😒
تهیونگ: نیاد بهتره
ا/ت:تهیونگاا... خواهش میکنم فقط یه بار
تهیونگ: نه
ا/ت: یاااا تهیونگاا فقط یه بار خواهششش
تهیونگ: نه
ا/ت: قهر میکنما
تهیونگ: فقط به خاطر اینکه نمیتونم دوری و قهر عشقمو ببینم قبول کردما
ا/ت: عاشقتم
و بعد یه بوسه رو لب تهیونگ میزاره
ا/ت میره تا این خبر خوب رو به فسقلیا بده
صحنه ای رو که میدید باور نمیکرد
خماری
شرط
فالو: 8
کوک: حتما🙂
یونا: میشه واسه یوجینم علوسک بخریم شاید اونم دلش بمونه که واسش علوسک نخلیدیم
کوک: باشه🙂
کوک و یونا میرن و واسه یوجین هم یه عروسک میگیرن کوک و یونا میرن
کوک میره از هر طعم واسه یونا میگیره تا بدونه چه طمعی دوست داره
باهم دیگه رسیدن به ماشین
کوک درو باز میکنه و یوجین و یونا باهم پشت میشینن
یونا: داداشی
یوجین: هوم
یوجین: بیا🧸 این علوسکو واسه تو گلفتیم🫠
یوجین: واقعااا🥹
یونا: اره
یونا و یوجین اونروز خیلی بهشون خوش گذشن
کوک: یونا
یونا: بله دایی ژون💕
کوک: کدوم طعمشو دوست داری
یونا: اممم شکلاتی
کوک: اوو شکلاتی... چرا؟
یونا: چون مثل منه
کوک: مثل تو؟
یونا: اره یه بار مامانم گفت من از درون خیلی کیوت و مهلبونم پس شاید بقیه منو ببینن ازم خوششون نیاد ولی من شاید یه ذره خوب باشم
کوک: اوه🥺
یونا: اره🫠🧸
کوک یونا و یوجین رو میرسونه خونشون و بعد میره
(تهیونگ خونه نبود)
ا/ت: سلام
یوجین و یونا: سلام مامانی
ا/ت: خوش گذشت
یوجین: خیلییی
یونا: عالیییییدبودد.... مامانیییییی
ا/ت: بله
یونا: مامان من بستنی خولدمممم🥹🥹
ا/ت: مبارکهههه
که یهو صدای باز شدن در اومد
حدس یونا درست بود اون تهیونگ بود
پس سریع دوید سمت اتاقش و
عروسک رو قایم کرد
و برگشت پیش داداشیش و مامانش
یونا و یوجین: سلام بابایی
تهیونگ: سلام قهرمان بابا
یوجین: خوبی بابایی
در همین لحظه یونا با حسرت که گفتگوی بین پدرش و داداشش گوش میداد و اهی از سر ناراحتی کشید
ویو شب
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: جونم عشقم
ا/ت: میشه فردا بریم بیرون
تهیونگ: اره خیلی وقته 3تایی نرفیتم بیرون
ا/ت: اوپاا.... یونا
تهیونگ: او اهان😒
تهیونگ: نیاد بهتره
ا/ت:تهیونگاا... خواهش میکنم فقط یه بار
تهیونگ: نه
ا/ت: یاااا تهیونگاا فقط یه بار خواهششش
تهیونگ: نه
ا/ت: قهر میکنما
تهیونگ: فقط به خاطر اینکه نمیتونم دوری و قهر عشقمو ببینم قبول کردما
ا/ت: عاشقتم
و بعد یه بوسه رو لب تهیونگ میزاره
ا/ت میره تا این خبر خوب رو به فسقلیا بده
صحنه ای رو که میدید باور نمیکرد
خماری
شرط
فالو: 8
۲۳.۷k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.