خداحافظ ای عشق قدیمی
پارت آخر
( من آمدم؛ نویسنده رفته بود بستنی بخوره)
چند روز گذشته بود و هردوشون بیشتر درد میکشیدن با اینکه دازای همه چیز رو به چویا گفته بود ولی چویا هنوز نمی تونست بهش اعتماد کنه از یه طرف هم دوستش داشت چویا در حال رفتن به خونه بود که دازای جلوش رو گرفت چویا از کنارش رد شد ولی بازم دازای دنبالش می اومد
+ ولم کن
- وایستا باهات کار دارم
+ گفتم ولم کن
- وایستا
چویا داشت میرفت سمت ماشین که دازای کنارش کشید
- چیکار می کنی میخوای بمیری
+ آره میخوام بمیرم راحت شم ولم کن
و بعد با گریه رفت شب چویا تو حیاط پشتی نشسته بود که لیام اومد کنارش
& مامان حالت خوب نیست
+ چرا مامان جان خوبم
& حالت بده من میدونم تو هنوز دوستش داری
+ چی تو از کجا می دونی
& معلومه
+ خیلی تابلوعه
& خیلی
+ عین همون باباتی ( حرف تمام مادران ایرانی 😂😂😐 نتیجه ی اخلاقی چویا یه رگ ایرانی داره😐😂)
& مامان
+ درد مامان ( دیگه کاملا مطمئن شدم)
& خوب یه بار بهش فرصت بده و بدون من همیشه کنارتم
+؛قربونت برم
دازای تو ماشین خوابیده بود که با صدای در زدن بیدار شد دید چویا بیرونه در ماشین رو باز کرد
- چیزی شده
+ بیا اینا رو بگیر بخواب هوا سرده مراقب خودت باش
دازای بلند شد و چویا رو بغل کرد هردو اشک میریختند
- ببخشید ببخشید بخاطر تموم این سالها ببخشید
+ دازای خیلی دوست دارم
- منم دوست دارم عاشقتم
و بعله به مو رسیدیم.... ولی پاره نشدیم
پایان ❤️
( من آمدم؛ نویسنده رفته بود بستنی بخوره)
چند روز گذشته بود و هردوشون بیشتر درد میکشیدن با اینکه دازای همه چیز رو به چویا گفته بود ولی چویا هنوز نمی تونست بهش اعتماد کنه از یه طرف هم دوستش داشت چویا در حال رفتن به خونه بود که دازای جلوش رو گرفت چویا از کنارش رد شد ولی بازم دازای دنبالش می اومد
+ ولم کن
- وایستا باهات کار دارم
+ گفتم ولم کن
- وایستا
چویا داشت میرفت سمت ماشین که دازای کنارش کشید
- چیکار می کنی میخوای بمیری
+ آره میخوام بمیرم راحت شم ولم کن
و بعد با گریه رفت شب چویا تو حیاط پشتی نشسته بود که لیام اومد کنارش
& مامان حالت خوب نیست
+ چرا مامان جان خوبم
& حالت بده من میدونم تو هنوز دوستش داری
+ چی تو از کجا می دونی
& معلومه
+ خیلی تابلوعه
& خیلی
+ عین همون باباتی ( حرف تمام مادران ایرانی 😂😂😐 نتیجه ی اخلاقی چویا یه رگ ایرانی داره😐😂)
& مامان
+ درد مامان ( دیگه کاملا مطمئن شدم)
& خوب یه بار بهش فرصت بده و بدون من همیشه کنارتم
+؛قربونت برم
دازای تو ماشین خوابیده بود که با صدای در زدن بیدار شد دید چویا بیرونه در ماشین رو باز کرد
- چیزی شده
+ بیا اینا رو بگیر بخواب هوا سرده مراقب خودت باش
دازای بلند شد و چویا رو بغل کرد هردو اشک میریختند
- ببخشید ببخشید بخاطر تموم این سالها ببخشید
+ دازای خیلی دوست دارم
- منم دوست دارم عاشقتم
و بعله به مو رسیدیم.... ولی پاره نشدیم
پایان ❤️
۷.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.