🦋✨️پروانه کوچولو🦋✨️
🦋✨️پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋 پارت ۴۵🦋✨️
🦋✨️ویو سنا✨️🦋
سنا: ارع خوابم میاد بعد فتم رو تخت دراز کشیدم که تهیونگ لباسش رو درآورد منم چشامو بستم یهو تخت بالا پایین شد پس اومده بود یهو محکم بغلم سرم تو سی.نش بود با خجالت گفتم سنا: تو نمیخوای لباس بپوشی تهیونگ: نه تازه مگه تو نگفتی فرصت نمیکنی دید بزنی خب الان فرصته خوبیه سنا: حالا خوبه من ی سوتی دادم تو چرا اذیتم میکنی ععع تهیونگ: 🤣🤣 بعد محکم بغلم کرد با من شوخی میکنی یهو گازش گرفتم تهیونگ یهو ولم کرد تهیونگ: اخخخ چته کوچولو چرا انقدر شیطونی میکنی سنا: تو یکی دیگه به این نگو شیطونی اگر این شیطونی باشه که تو خوده شیطانی تهیونگ: خودت بهم میگفتی کیوتم چیشد الان شدم شیطان سنا: نخیرم خیرم تو خیلی شیطونی میکنی همیشه منو قول میزنی اذیتم میکنی اصلا دوست ندارم تهیونگ با اخم نگام کرد بعد ولم کرد چرخید به سمت مخالف گفت تهیونگ: اخه یکی نیست بگه تو بزرگترین مافیای جهانی چرا بین این همه دختر خوشگل که همشون بهت پا میدن اومدی عاشق این شدی منم با اخم گرفتم برش گردوندم سمت خودم با دوتا دستام دو طرف صورتشو گرفتم با جدیت گفتم سنا: اولا این رو به درخت میگن دوما شما غلط میکنی بری عاشق ی دختره دیگه بشی سوما مگه من چمه دختر به این خوشگلی از خداتم باشه ایششش اصلا برو گمشو باهات قهلم بعد ولش کردم خواستم از رو تخت ببند شم برم بیرون که از دستم گرفت کشید افتادم رو تخت تهیونگ: کجا به سلامتی سنا: میرم تو ی اتاق دیگه بخوابم شما هم برو با همون دخترا که میگی خیلیییی خوشگلا گگگگگ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🦋✨️
خب انتظار داری چی بگم برم یزره مرور کنم کلاسم دوساعت دیگه شروع میشه اومدم شاید براتون نوشتم و خب برای فشار زیاد
(((((((خمارییییییییی))))))
✨️🦋 پارت ۴۵🦋✨️
🦋✨️ویو سنا✨️🦋
سنا: ارع خوابم میاد بعد فتم رو تخت دراز کشیدم که تهیونگ لباسش رو درآورد منم چشامو بستم یهو تخت بالا پایین شد پس اومده بود یهو محکم بغلم سرم تو سی.نش بود با خجالت گفتم سنا: تو نمیخوای لباس بپوشی تهیونگ: نه تازه مگه تو نگفتی فرصت نمیکنی دید بزنی خب الان فرصته خوبیه سنا: حالا خوبه من ی سوتی دادم تو چرا اذیتم میکنی ععع تهیونگ: 🤣🤣 بعد محکم بغلم کرد با من شوخی میکنی یهو گازش گرفتم تهیونگ یهو ولم کرد تهیونگ: اخخخ چته کوچولو چرا انقدر شیطونی میکنی سنا: تو یکی دیگه به این نگو شیطونی اگر این شیطونی باشه که تو خوده شیطانی تهیونگ: خودت بهم میگفتی کیوتم چیشد الان شدم شیطان سنا: نخیرم خیرم تو خیلی شیطونی میکنی همیشه منو قول میزنی اذیتم میکنی اصلا دوست ندارم تهیونگ با اخم نگام کرد بعد ولم کرد چرخید به سمت مخالف گفت تهیونگ: اخه یکی نیست بگه تو بزرگترین مافیای جهانی چرا بین این همه دختر خوشگل که همشون بهت پا میدن اومدی عاشق این شدی منم با اخم گرفتم برش گردوندم سمت خودم با دوتا دستام دو طرف صورتشو گرفتم با جدیت گفتم سنا: اولا این رو به درخت میگن دوما شما غلط میکنی بری عاشق ی دختره دیگه بشی سوما مگه من چمه دختر به این خوشگلی از خداتم باشه ایششش اصلا برو گمشو باهات قهلم بعد ولش کردم خواستم از رو تخت ببند شم برم بیرون که از دستم گرفت کشید افتادم رو تخت تهیونگ: کجا به سلامتی سنا: میرم تو ی اتاق دیگه بخوابم شما هم برو با همون دخترا که میگی خیلیییی خوشگلا گگگگگ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🦋✨️
خب انتظار داری چی بگم برم یزره مرور کنم کلاسم دوساعت دیگه شروع میشه اومدم شاید براتون نوشتم و خب برای فشار زیاد
(((((((خمارییییییییی))))))
۲۸.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.