ماه یخی پارت۴۰

ماه یخی پارت۴۰

چویا : من حتی نمیدونم تولدش کیه یا حتی چو دوست داره اشکال نداره میرم مافیا پروندشو چک میکنم
گذر زمان دم در مافیا
رفتم و پرونده میکو رو پیدا کردم
چویا : چچچچچیییییییییییییییییی
علایق
چویا - دوستان -سگ - نوشیدنی - موتور سواری
تنفرات
خیانت -دروغ - گربه
خوب حالا فهمیدم باید چیکار کنم حتی توی پروندشم ذکر کرده
گذر زمان
میکو از بیمارستان مرخص شده و یه هفته ای از مرخص شدنش میگذره داشتم میگشتم دنبال یه کادوی خوب برای میکو که یهو بارون شدیدی گرفت خیلی خیس شده بودم ولی بازم داشتم میگشتم رفتم خونه خیلی حالم بد بود میکو خونه نبود همونجا روی زمین خوابم برد
گذر زمان
از دید میکو
برگشتم خونه که دیدم چویا خیس اب روی زمین خوابیده و داره نفس نفس میزنه یکم قرمز شده رفتم دستمو گذاشتم روی پیشونیش داشت توی تب میسوخت
میکو : چویا چویا بیدارشو چویا خیس ابی پاشو لباستو عوض کن داری تو تب میسوزی
چویا بلند شد و لباساشو عوض کرد داشت تلوتلو میخورد که گرفتمش خواست هولم بده که سرما نخورم وری محکم گرفتمش و جایی که می خواست هول بده رو تبدیل به یخ کردم بردمش دکتر بارون هم بند اومده بود
میکو : چویا خواهش میکنم اینجا بشین تا برم برات دارو بگیرم
چویا : باشه
رفتم و براش دارو گرفتم و باهم برگشتیم خونه چویا رو روی تخت گذاشتم و دارو هاشو بهش دادم و رفتم براش سوپ درست کردم وقتی سوپشو خورد خوابش برد
گذر زمان
فردا صبح
چویا بیدار شده بود رفتم پیشش و تبشو گرفتم و بهتر شده بود
میکو : چویا تبت کمتر شده ولی امروز جایی نرو منم میمونم پیشت و استراحت کن چیزی نیاز داشتی بهم بگو کنار سرت نشستم و صبحونه هم الان برات میرارم
چویا : باشه خیلی ازت ممنونم