ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 9°•
(لیانا)
خواب بودم که صدای زنگ خونرو شنیدم اول ساعت گوشیم رو چک کردم یک ساعت و خورده ای خوابیده بودم بلند شدم و رفتم آیفون رو چک کردم تا ببینم کیه اجوما بود پس درو باز کردم
لیانا: اجوما سلام دلم برات تنگ شده بود
اجوما: سلام عزیزم دل منم برات تنگ شده بوده
پریدم بغل اجوما اون مثل مادرم مهربون بود خیلی خیلی دوستش دارم
لیانا: اجوما یه خبر دارم برات
اجوما: چیشده عزیزکم
لیانا: اجوما من یه نینی تو شکمم زندگی میکنه اجوما من باردارم
اجوما: واقعا! تبریک میگم خیلی خوشحال شدم
لیانا: مرسی اجوما جونم ببخشید همیشه برات زحمت میارم
اجوما: این چه حرفیه دیگه نگو اینو تو مثل دختر خودمی
لیانا: عاشقتم اجوما
اجوما: خب دیگه بزار برم به کارم برسم توام بدو بشین جونگ کوک گفت مراقب باشم تحرک نکنی
لیانا: ای بابا چشم میرم میشینم
اجوما: افرین دختر خوب
اجوما رفت و شروع به تمیز کاری خونه تمیز کرد شاید سوال بشه که چرا چون من باردارم و بشدت وسواس گرفتم البته قبلش هم وسواسی بودم من که دیگه حوصلم سر رفته بود دوباره تلوزیون رو روشن کردم ولی ایندفعه برای توت فرنگی کوچولومون زدم کارتون تا خودمم یکم شاد بشم تقریبا دوساعت من با کارتون سرگرم شدم و اصلا متوجه گذشت زمان نشدم یه دفعه آیفون همزمان با تموم شدن کارتون به صدا در اومد چون اجوما دستش بند بود خودم رفتم در رو باز کنم دیدم نارا با چنتا پلاستیک بزرگ دستش اومده در رو سریع باز کردم تا اذیت نشه تا از پله های ویلا بالا اومد منو دید با کلی ذوق اومد سمتم
نارا: ....
کپی ممنوع ❌
خواب بودم که صدای زنگ خونرو شنیدم اول ساعت گوشیم رو چک کردم یک ساعت و خورده ای خوابیده بودم بلند شدم و رفتم آیفون رو چک کردم تا ببینم کیه اجوما بود پس درو باز کردم
لیانا: اجوما سلام دلم برات تنگ شده بود
اجوما: سلام عزیزم دل منم برات تنگ شده بوده
پریدم بغل اجوما اون مثل مادرم مهربون بود خیلی خیلی دوستش دارم
لیانا: اجوما یه خبر دارم برات
اجوما: چیشده عزیزکم
لیانا: اجوما من یه نینی تو شکمم زندگی میکنه اجوما من باردارم
اجوما: واقعا! تبریک میگم خیلی خوشحال شدم
لیانا: مرسی اجوما جونم ببخشید همیشه برات زحمت میارم
اجوما: این چه حرفیه دیگه نگو اینو تو مثل دختر خودمی
لیانا: عاشقتم اجوما
اجوما: خب دیگه بزار برم به کارم برسم توام بدو بشین جونگ کوک گفت مراقب باشم تحرک نکنی
لیانا: ای بابا چشم میرم میشینم
اجوما: افرین دختر خوب
اجوما رفت و شروع به تمیز کاری خونه تمیز کرد شاید سوال بشه که چرا چون من باردارم و بشدت وسواس گرفتم البته قبلش هم وسواسی بودم من که دیگه حوصلم سر رفته بود دوباره تلوزیون رو روشن کردم ولی ایندفعه برای توت فرنگی کوچولومون زدم کارتون تا خودمم یکم شاد بشم تقریبا دوساعت من با کارتون سرگرم شدم و اصلا متوجه گذشت زمان نشدم یه دفعه آیفون همزمان با تموم شدن کارتون به صدا در اومد چون اجوما دستش بند بود خودم رفتم در رو باز کنم دیدم نارا با چنتا پلاستیک بزرگ دستش اومده در رو سریع باز کردم تا اذیت نشه تا از پله های ویلا بالا اومد منو دید با کلی ذوق اومد سمتم
نارا: ....
کپی ممنوع ❌
۴۰.۹k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.