⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۱۰۹🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
اومد بغلش کردم نشوندمش روی پاهام گفتم کوک: خب حالا بزار ببینیم این خانم کوچولو تا چه حدی دلبره با تعجب گفت یوری: منظورت چیه کوک: میخوام ببینم بجز دلبری با زبونت میتونی عملی هم نشون بدی یوری: آها پس منظورت اینه که میخوای ببینی چقدر خیست میکنم کوک: اوهوم یوری: اووو پس اونقدر هم جوجو نیستی کوک: هه ببین به کجا رسیدم ی کوچولو به من میگه جوجو یور دستشو دور گردنم گرفت سرشو تو گردنم کرد لبش نزدیک گوشم برد و گفت یوری: کوچولو دوس داری و بعد ی گاز از گوشم گرفت دستمو پشت کمر باریکش گذاشتم آروم تو گوشش با صدای بم گفتم کوک: خودت چی فکر میکنی یوری آروم آروم روی گردنم ما.رک میذاشت سرشو از گردنم کشید بیرون به چشای خمارم نگاه کرد ل.بشو آروم رو ل.بم گذاشت و شروع کردیم به ک.یس رفتن برام جای تعجب داشت که دیگه خجالت نمیکشید کوک: کوچولو چیشده شیطون شدی یوری: دوس نداری کوک: اوووم چجورم بعد چند دقیقه ک.یس رفتن یور شروع کرد به آروم آروم لباساشو درا.وردن اینکه انقدر آروم اینکارو میکرد که بیشتر تو خماریش بمونم داشت دیوونم میکرد تیشرتمو در.اوردم خیمه زدم رو کوچولو ل.باش رو خوردم انقدر محکم میک زدم که با در نا.له میکرد ولی نا.لش تو گلوش خفه میشد شروع کردم روی گردن و ترقوه هاش ما.رک های دردناک گذاشتن یور نا.له های دردناکی میکرد کوک: اووومم فقط نا.له کن بیبی روی سی.نه هاش ما.رک گذاشتم دیگه طاقت نیاوردم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
هعیییی بوی خماری میاد🥴🤤
⛓️🔗پارت ۱۰۹🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
اومد بغلش کردم نشوندمش روی پاهام گفتم کوک: خب حالا بزار ببینیم این خانم کوچولو تا چه حدی دلبره با تعجب گفت یوری: منظورت چیه کوک: میخوام ببینم بجز دلبری با زبونت میتونی عملی هم نشون بدی یوری: آها پس منظورت اینه که میخوای ببینی چقدر خیست میکنم کوک: اوهوم یوری: اووو پس اونقدر هم جوجو نیستی کوک: هه ببین به کجا رسیدم ی کوچولو به من میگه جوجو یور دستشو دور گردنم گرفت سرشو تو گردنم کرد لبش نزدیک گوشم برد و گفت یوری: کوچولو دوس داری و بعد ی گاز از گوشم گرفت دستمو پشت کمر باریکش گذاشتم آروم تو گوشش با صدای بم گفتم کوک: خودت چی فکر میکنی یوری آروم آروم روی گردنم ما.رک میذاشت سرشو از گردنم کشید بیرون به چشای خمارم نگاه کرد ل.بشو آروم رو ل.بم گذاشت و شروع کردیم به ک.یس رفتن برام جای تعجب داشت که دیگه خجالت نمیکشید کوک: کوچولو چیشده شیطون شدی یوری: دوس نداری کوک: اوووم چجورم بعد چند دقیقه ک.یس رفتن یور شروع کرد به آروم آروم لباساشو درا.وردن اینکه انقدر آروم اینکارو میکرد که بیشتر تو خماریش بمونم داشت دیوونم میکرد تیشرتمو در.اوردم خیمه زدم رو کوچولو ل.باش رو خوردم انقدر محکم میک زدم که با در نا.له میکرد ولی نا.لش تو گلوش خفه میشد شروع کردم روی گردن و ترقوه هاش ما.رک های دردناک گذاشتن یور نا.له های دردناکی میکرد کوک: اووومم فقط نا.له کن بیبی روی سی.نه هاش ما.رک گذاشتم دیگه طاقت نیاوردم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
هعیییی بوی خماری میاد🥴🤤
۸.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.