p6
از زبان ا.ت
یدفه خرگوش شروع کرد جیغ زدن گوشامو گرفتم که یدفه جنازه همون دختر بچه..که تو اداره پلیس بود از بالا افتاد جلو باهام دست و پاش قطع شده و فقد بدنش...و سرش بود
ترسیدم یدفه صدایی از پشت شنیدم ک داشت نزدیکم میومد..شروع کردم دوییدن یدفه محکم خوردم ب یکی و افتادم زمین...
سرمو اوردم بالا
ا.ت : ک...کوک
کوک :( بدون جواب )
داشت میومد نزدیکم...روم خیمه زد و پانسمان دستمو باز کرد و بخیه دستمو اروم میکشید و به خاطر نخ داخل پوستم زخم میشدم و از درد داد میزدم
ا.ت : ک..کوک..خ..خواهش میکنم
بعد اینکه بخیه دستمو در اورد زخمم ک خرگوش کار زده بود باز شد و کوک دستمو گرف و با زخمم بازی میکرد و فشار میداد...ازدرد و سوزش دستم نفسم بند اومده بود و دست و پا میزدم
ا.ت :ب..بی..بیبی...ب..بانی
کوک :( شوکه)
یدفه خرگوش شروع کرد جیغ زدن گوشامو گرفتم که یدفه جنازه همون دختر بچه..که تو اداره پلیس بود از بالا افتاد جلو باهام دست و پاش قطع شده و فقد بدنش...و سرش بود
ترسیدم یدفه صدایی از پشت شنیدم ک داشت نزدیکم میومد..شروع کردم دوییدن یدفه محکم خوردم ب یکی و افتادم زمین...
سرمو اوردم بالا
ا.ت : ک...کوک
کوک :( بدون جواب )
داشت میومد نزدیکم...روم خیمه زد و پانسمان دستمو باز کرد و بخیه دستمو اروم میکشید و به خاطر نخ داخل پوستم زخم میشدم و از درد داد میزدم
ا.ت : ک..کوک..خ..خواهش میکنم
بعد اینکه بخیه دستمو در اورد زخمم ک خرگوش کار زده بود باز شد و کوک دستمو گرف و با زخمم بازی میکرد و فشار میداد...ازدرد و سوزش دستم نفسم بند اومده بود و دست و پا میزدم
ا.ت :ب..بی..بیبی...ب..بانی
کوک :( شوکه)
۶۳.۳k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.