مدرسه پر دردسر🖤🕳
مدرسه پر دردسر🖤🕳
کوک: بدنم گر گرفته بود قلبم تند میزد حس میکردم دارم میمیرم چرا تمرکز ندارم چیکار کنم هوووووف تمام وسایل خونه رو پرت کردم ک با صدایی برگشتم سمت پنجره
ا/ت: من ک میدونستم اینجوری میشه برای همینم نرفتم
کوک: روی لبه پنجره نشسته بود طاق کنار پنجرم جوری بود ک میشد روش نشست آروم اومد پایین روی شیشه هارو لگد میکرد نزدیکم شد و دستش رو گذاشت کنار صورتم با انگشت شصتش لپم رو ب بازی گرف و چهارتا انگشت دیگش پشت گوشم روی گردم بود
ا/ت:من درسته قلبت رو شکستم ولی اون روزی ک بهت گفتم هیچ وقت تنهات نمیزارم واقعا هم نمیزارم توی این ی سال دردای زیادی ب دردام اضافه شد دستم رو از صورتش برداشتم و بردمش سمت اتاقش درو باز کردم
برو روی تخت بشین
رفتم سمت کمدش درو باز کردم و جعبه های کمک های اولیه رو آوردم منم روی تخت نشستم وسایل رو در آوردم و دستش رو گرفتم هم ب تتو هاش دقت میکردم هم ب دستش ک داشتم میبستمش زیر هرکدوم از تتو ها جای زخم بود کاملا واضح دیده میشد
کوک: هنوزم اینجارو خوب بلدی
ا/ت:آدم ها میزارن کنار ولی فراموش نمیکنن
کوک:من هیچ وقت ب زخمام رسیدگی نمیکردم
ا/ت: چون من نبودم از این ب بعد برات پانسمان میکنم وسایل رو جمع کردم گذاشتم کنار میزش
کوک: ولی من نمیخوام کنارم باشی
ا/ت:ی دستم رو گذاشتم روی رون پاش وی اون یکیو پشت گردنش خم شدم رو صورتش فقط ب لباش نگاه میکردن سرم رو چسبوندم ب سرش ولی من(آب دهن قورت داد) من میخوامت و ولت نمیکنم لبم رو کبوندم روی لبش با ولع میخوردم دستم رو از روی رونش گرفتم و گذاشتم پشت گردنش و نشستم روی پاهاش خودم رو خیلی تکون میدادم لبم رو هی جدا میکردم و دوباره میزدم ب لبش دلم برای این طعم خیلی تنگ شده بود داشتم دیوونه میشودم کوک توی حالت عادی دیوونه کننده بود حالا با این چهره و قیافه خیلی بدتر شده بود
کوک: هی خودش رو تکون میداد فک کنم این از پسر بودن هیچی نمیدونه خیلی خودم رو نگه داشتم ولی نمیتونستم خیلی تکون مبخورد آخرش دستم رو دور کمرش گذاشتم ک خیلی سریع دستاش رو از دور گردنم برداشت و گذاشت روی دستام خیلی سریع عمل میکرد سرعت من بهش نمیرسید حتی نمیتونستم لبام رو باهاش همراهی کنم دستام رو گرف برد پشتم ک دستام چسبید ب پشت تخت بالاخره نفس کم اومد و ول کرد لبام رو سرش پایین بود من تکون نمیخوردم سرش رو اورد بالا و زل زد توی چشمام دستاش رو برد پایین و لباسش رو در آورد از تنش تاحالا بدنش رو ندیدم چقدر زخم روش هست خم شدم سمتش و سرم رو بردم توی گردنش زیر گوشش زمزمه کردم
ا/ت واسه اینکه مال باشی لازم نیس از این کارا کنی
پارت سی یکم🤪🕳
کوک: بدنم گر گرفته بود قلبم تند میزد حس میکردم دارم میمیرم چرا تمرکز ندارم چیکار کنم هوووووف تمام وسایل خونه رو پرت کردم ک با صدایی برگشتم سمت پنجره
ا/ت: من ک میدونستم اینجوری میشه برای همینم نرفتم
کوک: روی لبه پنجره نشسته بود طاق کنار پنجرم جوری بود ک میشد روش نشست آروم اومد پایین روی شیشه هارو لگد میکرد نزدیکم شد و دستش رو گذاشت کنار صورتم با انگشت شصتش لپم رو ب بازی گرف و چهارتا انگشت دیگش پشت گوشم روی گردم بود
ا/ت:من درسته قلبت رو شکستم ولی اون روزی ک بهت گفتم هیچ وقت تنهات نمیزارم واقعا هم نمیزارم توی این ی سال دردای زیادی ب دردام اضافه شد دستم رو از صورتش برداشتم و بردمش سمت اتاقش درو باز کردم
برو روی تخت بشین
رفتم سمت کمدش درو باز کردم و جعبه های کمک های اولیه رو آوردم منم روی تخت نشستم وسایل رو در آوردم و دستش رو گرفتم هم ب تتو هاش دقت میکردم هم ب دستش ک داشتم میبستمش زیر هرکدوم از تتو ها جای زخم بود کاملا واضح دیده میشد
کوک: هنوزم اینجارو خوب بلدی
ا/ت:آدم ها میزارن کنار ولی فراموش نمیکنن
کوک:من هیچ وقت ب زخمام رسیدگی نمیکردم
ا/ت: چون من نبودم از این ب بعد برات پانسمان میکنم وسایل رو جمع کردم گذاشتم کنار میزش
کوک: ولی من نمیخوام کنارم باشی
ا/ت:ی دستم رو گذاشتم روی رون پاش وی اون یکیو پشت گردنش خم شدم رو صورتش فقط ب لباش نگاه میکردن سرم رو چسبوندم ب سرش ولی من(آب دهن قورت داد) من میخوامت و ولت نمیکنم لبم رو کبوندم روی لبش با ولع میخوردم دستم رو از روی رونش گرفتم و گذاشتم پشت گردنش و نشستم روی پاهاش خودم رو خیلی تکون میدادم لبم رو هی جدا میکردم و دوباره میزدم ب لبش دلم برای این طعم خیلی تنگ شده بود داشتم دیوونه میشودم کوک توی حالت عادی دیوونه کننده بود حالا با این چهره و قیافه خیلی بدتر شده بود
کوک: هی خودش رو تکون میداد فک کنم این از پسر بودن هیچی نمیدونه خیلی خودم رو نگه داشتم ولی نمیتونستم خیلی تکون مبخورد آخرش دستم رو دور کمرش گذاشتم ک خیلی سریع دستاش رو از دور گردنم برداشت و گذاشت روی دستام خیلی سریع عمل میکرد سرعت من بهش نمیرسید حتی نمیتونستم لبام رو باهاش همراهی کنم دستام رو گرف برد پشتم ک دستام چسبید ب پشت تخت بالاخره نفس کم اومد و ول کرد لبام رو سرش پایین بود من تکون نمیخوردم سرش رو اورد بالا و زل زد توی چشمام دستاش رو برد پایین و لباسش رو در آورد از تنش تاحالا بدنش رو ندیدم چقدر زخم روش هست خم شدم سمتش و سرم رو بردم توی گردنش زیر گوشش زمزمه کردم
ا/ت واسه اینکه مال باشی لازم نیس از این کارا کنی
پارت سی یکم🤪🕳
۱۱.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.