فیک(??Why you)پارت(43)
فلش بک حیاط عمارت*
مثله اون چند وقتی که اونجا بود رفت روی صندلیی که کنار باغچه مخلوطی از گلای رز وگلای رنگارنگ و خوش دیگه پر بود نشست....فقط یه چیزی میخواست ....اونم اینکه واسه چند لحظه از اتفاقاتی که تو این چندوقت براش افتاده بود ....فقط برای چند لحظه فراموششون کنه.....با بستن چشماش و با کشیدن دمای عمیق اجازه داد تا رایحه گلاب خوش بو که با هوای سردی که مخلوطی از آرامش خاصی بود ...به ریه هاش انتقال داد.......واسه چند لحظه حس خوبی داشت....ولی....با شنیدن صدای زود چشماشو باز کرد
ناشناس:بهش نزدیک نشو با اینکارخودت خودتو نابود میکنی
ا/ت:تو!تو..تو تو خوابم بودی...تو همونی!چرا اینکارو می کنی؟؟؟تو کی هستی؟؟
ناشناس:فکر کن یه دوستم
ا/ت:چرا باید ازش دوری کنم؟؟؟
ناشناس اومد نشست کنار ا/ت*
ا/ت خودشو کشید عقب*
ناشناس:نترس کارتی ندارم..گفتم که من یه دوستم
ا/ت:جواب سوالم ندادی؟؟چرا باید ازش دوری کنم؟؟خودت گفتی دنباد قلبت برو نگفتی؟؟
ناشناس:آره بهت گفتم ...ولی بهت نگفتم که خوتو نابود کنی...جونگ کوک خطرناکه..براش فرقی نداره که بهش کمک میکنی یا نه...وقتی ببینه دیگه کسی براش کارایی نداره مثله یه آشغال میندازتش دور
ا/ت:سرشو انداخت پایین*
ناشناس:هی هی اینو بهت نگفتم که از کاری که میکنی دست برداری یا ناامید بشی
ا/ت:پس چی؟؟؟میگی چیکار کنم؟؟؟
ناشناس:ببین...کمکش کن...زخماشو درمون کن ..ولی نباید بهش دل ببندی چون این وسط خودتی که باعث باختنت میشی
ا/ت:...........چرا اینارو بهم میگی؟؟
ناشتاس:هم؟؟
ا/ت:نگاه کردن*
ناشناس:چرا داری اینارو بهم میگی؟؟چوننباید برات مهم باشه که چه بلایی سرم بیاد ولی داری اینارو بهم میگی چرا؟؟چرا داری اینارو بهم میگی؟؟
ناشناس:........شاید الان نفهمی دلیلش چیه....ولی اینو بدون به نفعه همست...مخصوصا خودت
ا/ت عصبی از جاش بلند شد*
ا/ت:چرا هیچکدومتون هیچی بهم نمیگین؟؟؟؟؟اگه قرار باشه که من کاری انجام بدم صدرصد باید از همه چی خبر داشته باشم...ولی...هیچکدومتون هیچی بهم نمیگیرن....لعنتی حداقل تو بگو....
ناشناس:خیلی تاثیرگذار بود ولی نوچ نمیتونم خودت باید بفهمی
ا/ت که عصبی شده بود به سمت اون ناشناس حمله ور شد
ناشناس:یاااا وحشی چرا .....مثله یااااااااا نکش موهامو ایییییی
ا/ت:نمیگی؟؟
درحالی که موهای اون فرد تو دست ا/ت بود*
ناشناس:نوچ نمیگم....
ا/ت:باشه خودت خواستی
ناشناس:یااااااا....فاک بابا درک کن...نه من بلکه هیچکس نمییتونه بهت بگه ...خودت باید بفهمی ...اگه من بگم زودتر از اینکه تو بفهمی باعث میشه همه چی تغییر کنه از حالت عادیش در بیاد شاید باعث مرگه هر کدوم از شما و حتی من بشه
ا/ت:نگاه کردن.........ول کردن مو*
ناشناس:یاه.....بلند شد دست انداخت توی موهاش*
ناشناس:نمیدونستم اینقدر وحشی وگرنه نزدیکت که هیچ از کنارت رد نمی شدم
با حرف ناشناس یاد حرف اونروز کوک افتاد.....تو فکر فرو رفت*
ناشناس نگاهی به ا/ت انداخت*
ناشناس:یا....حالت بود اوکیه؟؟؟چرا مثله مجسمه دول زدی؟؟؟
ا/ت:از فکر اوند بیرون نگاهی به ناشناس کرد*
ا/ت:تا کی این وضعیت ادامه داره؟؟؟
ناشناس :تا وقتی بفهمی بعدشم تو همچین امتیازی پیش خودت داری حداقل استفاده کن ازش....تاحالا ندیدم همچین چیزی واسه کسی اتفاق بیوفته
ا/ت:منظورت چیه؟؟
ناشناس:موجیو...ازش واسه فهمیدن استفاده کن ..راهنمای خوبیه
داشت میرفت *
ا/ت:یا ...حداقل بگو اسمت چیه این کارو که میتونی بکنی؟
ناشناس که همینطور داشت میرفت گفت*
وانسو:وانسو اسمم وانسوعه
رفت*
ا/ت:وانسو.............
فلش بک صبح*
ا/ت:از خواب بیدار شد رفت سمت سرویس تا کارای لازمو انجام بده و بعداز اون به کاراش رسید*
فلش بک به ۳۰ مین بعد*
ا/ت:موجیو
موجیو که با تقلا بالای تخت میومد تا بشینه جواب داد*
موجیو:ب....بله...الب.. باب
که ا/ت موجیو رو بغل کرد تا بشینه رو تخت و بهش نگاه کرد*
ا/ت:موجیو
موجیو:بله؟؟
ا/ت:به کمکت نیاز دارم تا یچیزایی رو بفهمم.....کمکم میکنی؟؟؟دستشو سمت موجیو دراز کرد*
موجیو:چلا که نه الباب من که بهتون گفتم هرچی که میخواین فقط بهم بگین فوری انجامش میدم...ولی الباب چه چیزی رو میخواین بفهمین؟؟؟
ا/ت به پنجره نگاه کرد*
ا/ت:همه چیو!
لایک کامت فراموش نشه بوس پسه کلتون😂🙂💜
مثله اون چند وقتی که اونجا بود رفت روی صندلیی که کنار باغچه مخلوطی از گلای رز وگلای رنگارنگ و خوش دیگه پر بود نشست....فقط یه چیزی میخواست ....اونم اینکه واسه چند لحظه از اتفاقاتی که تو این چندوقت براش افتاده بود ....فقط برای چند لحظه فراموششون کنه.....با بستن چشماش و با کشیدن دمای عمیق اجازه داد تا رایحه گلاب خوش بو که با هوای سردی که مخلوطی از آرامش خاصی بود ...به ریه هاش انتقال داد.......واسه چند لحظه حس خوبی داشت....ولی....با شنیدن صدای زود چشماشو باز کرد
ناشناس:بهش نزدیک نشو با اینکارخودت خودتو نابود میکنی
ا/ت:تو!تو..تو تو خوابم بودی...تو همونی!چرا اینکارو می کنی؟؟؟تو کی هستی؟؟
ناشناس:فکر کن یه دوستم
ا/ت:چرا باید ازش دوری کنم؟؟؟
ناشناس اومد نشست کنار ا/ت*
ا/ت خودشو کشید عقب*
ناشناس:نترس کارتی ندارم..گفتم که من یه دوستم
ا/ت:جواب سوالم ندادی؟؟چرا باید ازش دوری کنم؟؟خودت گفتی دنباد قلبت برو نگفتی؟؟
ناشناس:آره بهت گفتم ...ولی بهت نگفتم که خوتو نابود کنی...جونگ کوک خطرناکه..براش فرقی نداره که بهش کمک میکنی یا نه...وقتی ببینه دیگه کسی براش کارایی نداره مثله یه آشغال میندازتش دور
ا/ت:سرشو انداخت پایین*
ناشناس:هی هی اینو بهت نگفتم که از کاری که میکنی دست برداری یا ناامید بشی
ا/ت:پس چی؟؟؟میگی چیکار کنم؟؟؟
ناشناس:ببین...کمکش کن...زخماشو درمون کن ..ولی نباید بهش دل ببندی چون این وسط خودتی که باعث باختنت میشی
ا/ت:...........چرا اینارو بهم میگی؟؟
ناشتاس:هم؟؟
ا/ت:نگاه کردن*
ناشناس:چرا داری اینارو بهم میگی؟؟چوننباید برات مهم باشه که چه بلایی سرم بیاد ولی داری اینارو بهم میگی چرا؟؟چرا داری اینارو بهم میگی؟؟
ناشناس:........شاید الان نفهمی دلیلش چیه....ولی اینو بدون به نفعه همست...مخصوصا خودت
ا/ت عصبی از جاش بلند شد*
ا/ت:چرا هیچکدومتون هیچی بهم نمیگین؟؟؟؟؟اگه قرار باشه که من کاری انجام بدم صدرصد باید از همه چی خبر داشته باشم...ولی...هیچکدومتون هیچی بهم نمیگیرن....لعنتی حداقل تو بگو....
ناشناس:خیلی تاثیرگذار بود ولی نوچ نمیتونم خودت باید بفهمی
ا/ت که عصبی شده بود به سمت اون ناشناس حمله ور شد
ناشناس:یاااا وحشی چرا .....مثله یااااااااا نکش موهامو ایییییی
ا/ت:نمیگی؟؟
درحالی که موهای اون فرد تو دست ا/ت بود*
ناشناس:نوچ نمیگم....
ا/ت:باشه خودت خواستی
ناشناس:یااااااا....فاک بابا درک کن...نه من بلکه هیچکس نمییتونه بهت بگه ...خودت باید بفهمی ...اگه من بگم زودتر از اینکه تو بفهمی باعث میشه همه چی تغییر کنه از حالت عادیش در بیاد شاید باعث مرگه هر کدوم از شما و حتی من بشه
ا/ت:نگاه کردن.........ول کردن مو*
ناشناس:یاه.....بلند شد دست انداخت توی موهاش*
ناشناس:نمیدونستم اینقدر وحشی وگرنه نزدیکت که هیچ از کنارت رد نمی شدم
با حرف ناشناس یاد حرف اونروز کوک افتاد.....تو فکر فرو رفت*
ناشناس نگاهی به ا/ت انداخت*
ناشناس:یا....حالت بود اوکیه؟؟؟چرا مثله مجسمه دول زدی؟؟؟
ا/ت:از فکر اوند بیرون نگاهی به ناشناس کرد*
ا/ت:تا کی این وضعیت ادامه داره؟؟؟
ناشناس :تا وقتی بفهمی بعدشم تو همچین امتیازی پیش خودت داری حداقل استفاده کن ازش....تاحالا ندیدم همچین چیزی واسه کسی اتفاق بیوفته
ا/ت:منظورت چیه؟؟
ناشناس:موجیو...ازش واسه فهمیدن استفاده کن ..راهنمای خوبیه
داشت میرفت *
ا/ت:یا ...حداقل بگو اسمت چیه این کارو که میتونی بکنی؟
ناشناس که همینطور داشت میرفت گفت*
وانسو:وانسو اسمم وانسوعه
رفت*
ا/ت:وانسو.............
فلش بک صبح*
ا/ت:از خواب بیدار شد رفت سمت سرویس تا کارای لازمو انجام بده و بعداز اون به کاراش رسید*
فلش بک به ۳۰ مین بعد*
ا/ت:موجیو
موجیو که با تقلا بالای تخت میومد تا بشینه جواب داد*
موجیو:ب....بله...الب.. باب
که ا/ت موجیو رو بغل کرد تا بشینه رو تخت و بهش نگاه کرد*
ا/ت:موجیو
موجیو:بله؟؟
ا/ت:به کمکت نیاز دارم تا یچیزایی رو بفهمم.....کمکم میکنی؟؟؟دستشو سمت موجیو دراز کرد*
موجیو:چلا که نه الباب من که بهتون گفتم هرچی که میخواین فقط بهم بگین فوری انجامش میدم...ولی الباب چه چیزی رو میخواین بفهمین؟؟؟
ا/ت به پنجره نگاه کرد*
ا/ت:همه چیو!
لایک کامت فراموش نشه بوس پسه کلتون😂🙂💜
۱۵.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.