پارت ۹۱
پارت ۹۱
ویو کوک
نگاش که میکردم خیلی سکشی میومد . اون بوتی خوشگل و تو پرش رو زمانی که بارفیکس میرفت کامل میدیدم .
هیکلش هم عین یه دختر اغوا کننده بود
محوش بودم و با یه پوزخند روی لبم نگاهش میکردم که با خنده آجوما برگشتم سمتش و فهمیدم از چشمش دور نمونده
سرم رو انداختم پایین .
نمیدونستم اونجاست خب
تهیونگ با صدای آجوما برگشت .
+چیشده؟(تعجب)
∞هیچی پسرم(لبخند)
+مطمئنی؟
∞آره پسرم بیاید شام (خنده)
هنوز سرم پایین بود و خجالت میکشیدم که تو چشمای آجوما نگا کنم ، رفتیم پشت میز نشستیم و سه نفری شروع کردیم به غذا خوردن
بعد از ۱۵ مین از سر سفره پاشدم و ظرفای غذام رو داخل ظرفشویی گذاشتم .
-دستتون درد نکنه ؛ حالا اجازه دارم برم؟
∞چی؟ کجا پسرم؟
-خونمون دیگه !
∞عهههه جونگ کوک شی من امشب رو برنامه ریزی کردم .(لبخند شیطانی)
-چ...چی؟(تعجب)
∞اوو...آممم هیچی هیچی ؛ من میرم یکم تو حیاط به گلا و باغچه برسم
+چقدر کارت طول میکشه آجوما ؟
∞نمیدونم چون خیلی وقته رسیدگی نکردم زیاد کار دارم . چرا؟
+هیچی میخواستم بعدش بریم بیرون ..ولی برو به کارت برس نمیخواد فعلا
∞باشه من رفتم
منظور آجوما رو از اینکه رو امشب حساب کرده نمیفهمیدم ؛ قضیه چیه دیگه؟
هیییی آخخخخخخ...آی لعنتی این چیه دیگه؟
آیییی حالا منظور آجوما رو فهمیدم
این چه کاری بود آجوما؟؟
تهیونگ هم وسط غذاش چشماش درشت شد و به پایین تنه اش نگاه کرد
پس فقط من نبودم ... آی لعنت به غذای بی موقع
-ت....تهیونگ(عرق کرده)
+کوک...این چیه؟(تعجب)
-آ...آجوما....آجوما
+نه! محاله ممکنه(شک)
-ول...ولی شده ... آیششش فاک
+من...من نمیتونم خودمو...کنترل کنم ؛ بعدش..
-ته پاشو
+ک...کجا؟
-پاشو برو تو اتاق (جدی)
+نه!
-گفتم پاشو (بلند)
+کوک خودتو کنترل کن . گفتم نه نه نه!
بدون توجه به حرفاش کولش کردم و رفتم بالا تو اتاق ، خوابوندمش رو تخت و در اتاق رو قفل کردم
قشنگ کس میکردم که یکم دیگه بگذره د.ی.ک.م با فشاری که میاره شلوارم رو پاره میکنه
+ج...جونگ...کوک خواهش میکنم نکن !!
-چرا انقدر لج میکنی؟
+من...من فقط ...د...درد دارم
-حتی الان که خودت هم نیاز داری ول کن نیستی!!؟
+خو....خواهش...
😈😈😈🍆
ویو کوک
نگاش که میکردم خیلی سکشی میومد . اون بوتی خوشگل و تو پرش رو زمانی که بارفیکس میرفت کامل میدیدم .
هیکلش هم عین یه دختر اغوا کننده بود
محوش بودم و با یه پوزخند روی لبم نگاهش میکردم که با خنده آجوما برگشتم سمتش و فهمیدم از چشمش دور نمونده
سرم رو انداختم پایین .
نمیدونستم اونجاست خب
تهیونگ با صدای آجوما برگشت .
+چیشده؟(تعجب)
∞هیچی پسرم(لبخند)
+مطمئنی؟
∞آره پسرم بیاید شام (خنده)
هنوز سرم پایین بود و خجالت میکشیدم که تو چشمای آجوما نگا کنم ، رفتیم پشت میز نشستیم و سه نفری شروع کردیم به غذا خوردن
بعد از ۱۵ مین از سر سفره پاشدم و ظرفای غذام رو داخل ظرفشویی گذاشتم .
-دستتون درد نکنه ؛ حالا اجازه دارم برم؟
∞چی؟ کجا پسرم؟
-خونمون دیگه !
∞عهههه جونگ کوک شی من امشب رو برنامه ریزی کردم .(لبخند شیطانی)
-چ...چی؟(تعجب)
∞اوو...آممم هیچی هیچی ؛ من میرم یکم تو حیاط به گلا و باغچه برسم
+چقدر کارت طول میکشه آجوما ؟
∞نمیدونم چون خیلی وقته رسیدگی نکردم زیاد کار دارم . چرا؟
+هیچی میخواستم بعدش بریم بیرون ..ولی برو به کارت برس نمیخواد فعلا
∞باشه من رفتم
منظور آجوما رو از اینکه رو امشب حساب کرده نمیفهمیدم ؛ قضیه چیه دیگه؟
هیییی آخخخخخخ...آی لعنتی این چیه دیگه؟
آیییی حالا منظور آجوما رو فهمیدم
این چه کاری بود آجوما؟؟
تهیونگ هم وسط غذاش چشماش درشت شد و به پایین تنه اش نگاه کرد
پس فقط من نبودم ... آی لعنت به غذای بی موقع
-ت....تهیونگ(عرق کرده)
+کوک...این چیه؟(تعجب)
-آ...آجوما....آجوما
+نه! محاله ممکنه(شک)
-ول...ولی شده ... آیششش فاک
+من...من نمیتونم خودمو...کنترل کنم ؛ بعدش..
-ته پاشو
+ک...کجا؟
-پاشو برو تو اتاق (جدی)
+نه!
-گفتم پاشو (بلند)
+کوک خودتو کنترل کن . گفتم نه نه نه!
بدون توجه به حرفاش کولش کردم و رفتم بالا تو اتاق ، خوابوندمش رو تخت و در اتاق رو قفل کردم
قشنگ کس میکردم که یکم دیگه بگذره د.ی.ک.م با فشاری که میاره شلوارم رو پاره میکنه
+ج...جونگ...کوک خواهش میکنم نکن !!
-چرا انقدر لج میکنی؟
+من...من فقط ...د...درد دارم
-حتی الان که خودت هم نیاز داری ول کن نیستی!!؟
+خو....خواهش...
😈😈😈🍆
۲.۵k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.