حسودی🔷️ ◇Part 21◇
دیدم یون وو وسط خیابونه و یه ماشین داره با سرعت به سمتش میره کل ترس وجودمو فرا گرفت و سریع دویدم و یون وو رو هول دادم به سمت گوشه و دیگه نفهمیدم چه اتفاقی افتاد
(بورام)
خریدم تموم شد و بعد از حساب کردن از فروشگاه اومدم بیرون ولی باصحنه ای که دیدم نفسم توی سینم حبس شد ، یون وو گریون نشسته بود کنار آچا که غرق در خون بود خریدا از دستم افتاد و سریع دویدم سمتش آچا و اون رو توآغوشم گرفتم
بورام: آچا.. دخترم بلند شو توروخدا چشماتو باز کن عزیزم(با گریه)
همه دور ما جمع شده بودن چند دقیقه ای گذشت که صدای آمبولانس اومد ، اونا سریع از ماشین پیاده شدن و آچازو با برانکارد بردن داخل ماشین و رفتن ، منم سریع یون وو رو برداشتم و راه افتادم سمت بیمارستان و تو راه به جین هم زنگ زدم و بهش خبر دادم که بیاد بیمارستان ، نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم و همش صحنه ای که آچا پر از خون روی زمین افتاده بود جلوی چشمام بود ، بالاخره بعد از یک ربع رسیدیم به بیمارستان و سریع رفتیم داخل و به سمت پذیرش رفتیم
بورام: ببخشید دختر من رو چند دقیقه پیش آوردن اینجا با آمبولانس
پرستار: اسمشون چیه؟
بورام: کیم آجا
پرستار: بله ایشون رو یک دقیقه پیش بردن به اتاق عمل
بورام: اتاق عمل؟!
پرستار: بله چون به سرشون ضربه شدیدی وارد شده بود و خونریزی مغزی کرده بودن
با حرف پاهام شل شد و نزدیک بود بیوفتم
پرستار: خانم حالتون خوبه؟
بورام: اتاق عمل کدوم طبقست؟
پرستار: طبقه سوم
سریع دست یون وو رو گرفتم و رفتم بالا و دم در اتاق عمل نشستم و شروع به گریه کردم ، نیم ساعت گذشت و جین با سر و وضع آشفته اومد پیشمون
جین: بورام چه بلایی سر آجا اومده؟
بورام: جین آچا.. خونریزی مغزی کرده
جین: چی؟! چطور این اتفاق افتاد؟
بورام: نمیدونم تنها صحنه ای که دیدم این بود که آچا غرق در خون وسط جاده افتاده
جین بغضش گرفته بود و اشکاش جاری شد ، شیش ساعت گذشت و بالاخره دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و من و جین سریع رفتیم سمتش
کپی ممنوع ❌
(بورام)
خریدم تموم شد و بعد از حساب کردن از فروشگاه اومدم بیرون ولی باصحنه ای که دیدم نفسم توی سینم حبس شد ، یون وو گریون نشسته بود کنار آچا که غرق در خون بود خریدا از دستم افتاد و سریع دویدم سمتش آچا و اون رو توآغوشم گرفتم
بورام: آچا.. دخترم بلند شو توروخدا چشماتو باز کن عزیزم(با گریه)
همه دور ما جمع شده بودن چند دقیقه ای گذشت که صدای آمبولانس اومد ، اونا سریع از ماشین پیاده شدن و آچازو با برانکارد بردن داخل ماشین و رفتن ، منم سریع یون وو رو برداشتم و راه افتادم سمت بیمارستان و تو راه به جین هم زنگ زدم و بهش خبر دادم که بیاد بیمارستان ، نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم و همش صحنه ای که آچا پر از خون روی زمین افتاده بود جلوی چشمام بود ، بالاخره بعد از یک ربع رسیدیم به بیمارستان و سریع رفتیم داخل و به سمت پذیرش رفتیم
بورام: ببخشید دختر من رو چند دقیقه پیش آوردن اینجا با آمبولانس
پرستار: اسمشون چیه؟
بورام: کیم آجا
پرستار: بله ایشون رو یک دقیقه پیش بردن به اتاق عمل
بورام: اتاق عمل؟!
پرستار: بله چون به سرشون ضربه شدیدی وارد شده بود و خونریزی مغزی کرده بودن
با حرف پاهام شل شد و نزدیک بود بیوفتم
پرستار: خانم حالتون خوبه؟
بورام: اتاق عمل کدوم طبقست؟
پرستار: طبقه سوم
سریع دست یون وو رو گرفتم و رفتم بالا و دم در اتاق عمل نشستم و شروع به گریه کردم ، نیم ساعت گذشت و جین با سر و وضع آشفته اومد پیشمون
جین: بورام چه بلایی سر آجا اومده؟
بورام: جین آچا.. خونریزی مغزی کرده
جین: چی؟! چطور این اتفاق افتاد؟
بورام: نمیدونم تنها صحنه ای که دیدم این بود که آچا غرق در خون وسط جاده افتاده
جین بغضش گرفته بود و اشکاش جاری شد ، شیش ساعت گذشت و بالاخره دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و من و جین سریع رفتیم سمتش
کپی ممنوع ❌
۵۰.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.