غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※───
ا/ت بلند شد خواست بره سمت اتاقش که دوباره پاهاش شل میشه و می افته
جونگ کوک دوید سمتش تا کمکش کنه
_ولم کنن
+گفتم که معذرت میخوام
_هه....کاش همه چی اینجوری درست میشد
آروم داشت سمت اتاقش میرفت که کوک از پشت بغلش کرد (بلندش کرد آره دیگه
_ولم کننن(مث سگ تکون میخوره🗿
+انقد تکون نخور
_ولم کن خودم میرم
+هیس......نمیتونی با من لجبازی کنی
تکلیفش با خودشم معلوم نیس منو تو زیر زمین میندازه بعدش میاد و بغلم میکنه میبره تو اتاق...انگار اصلا مقصر نیست
نمیدونم چی بنویسم دیگه انرژی واسه ادامه دادن ندارم
جونگ کوک دوید سمتش تا کمکش کنه
_ولم کنن
+گفتم که معذرت میخوام
_هه....کاش همه چی اینجوری درست میشد
آروم داشت سمت اتاقش میرفت که کوک از پشت بغلش کرد (بلندش کرد آره دیگه
_ولم کننن(مث سگ تکون میخوره🗿
+انقد تکون نخور
_ولم کن خودم میرم
+هیس......نمیتونی با من لجبازی کنی
تکلیفش با خودشم معلوم نیس منو تو زیر زمین میندازه بعدش میاد و بغلم میکنه میبره تو اتاق...انگار اصلا مقصر نیست
نمیدونم چی بنویسم دیگه انرژی واسه ادامه دادن ندارم
۲۰.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.