*عشق و خوشی اندازه 1 اپسیلون*پارت 1
خب بریم ی پارت داشته باشیم.
+اِ سلام هری
هری: سلام
ناشناس: سلام بزارید خودمو معرفی کنم من....
و بنده میپرم وسط حرفش
+ هیشش الان وقت معرفیت نیست تو کارکتر جدید منی خودم تو داستان معرفیت میکنم.
خب بریم سراغ پارت واقعا!!
_______________________________________________________
از زبان لیندا (همون ناشناس بالایی)
+هوففف آرام آرام ( نویسنده: انگار دارم اسب رم کرده آروم میکنم) باش دختر تو لیندا لوئیس هستی حالا مگه میخوای چیکار کنی؟
وجدان درونش_هیچی عزیزم قراره بری به هری پاتر جوان ترین، یکی از سه قهرمان مسابقات پیشنهاد بدی تا پارتنرش بشی!! اونم توی جشن رقصی که برای قهرمان ها و گروه گریفیندوره
+ بسه دیگه تو هم هی به من استرس بده
وجدانش _خوددرگیر دیوونه >_<
ی بار دیگه لباسامو مرتب کردم و به سمت هری که داشت همراه هرمیون و رونالد ویزلی تکالیفشو انجام میداد رفتم.
+اهم اهم
توجه هری و دوستاش به من جلب شد.(اوه چه کتابی شد، وللش)
+هری میتونم باهات صحبت کنم؟
هری: البته بفرمابید، ببخشید اسمت چی بود؟ یادم نمیاد( نویسنده: چرا این بچم هیچوقت حضور ذهن نداره؟ )
+لیندا.... لیندا لوئیس
ی نگاه به رون و هرمیون که عین وزغ بهم زل زده بودن کردم و گفتم
+ میشه بریم ی جای دیگه؟
هری که معذب بودن منو فهمید، بلند شد و همراهم اومد.
همونطور که برنامه ریزی کرده بودم به مکان کوچیکی که تزئینش کرده بودم رسیدیم و برگشتم سمت هری گلومو صاف کردم و گوشه دامنمو آوردم بالا و خم شدم(از همون تعظیم پرنسسی ها)
+هری پاتر قبول میکنی که من توی جشن رقص پارتنرت باشم؟
هری: ها؟؟؟(بچم هنگید)
از این خجالتی که میکشیدم داشتم ذوب میشدم( یکی لیندا را بگیره برای بقیه بوک نیازش دارم) آخه من از سال اول عاشق هری بودم و اولین بار بود که داشتم مستقیم باهاش حرف میزدم.
با چشمای نگران به هری نگاه کردم(آخی پس افتاد دختر بدبخت)
هری: اوکی اوکی خودم دنبال پارتنر بودم ولی پیدا نمیکردم تو منو از این مشکل رهانیدی(+ داداچ، هری، عزیزم اینطوری حرف نزن وجهت خراب میشه، هری: گمشو برو بابا چی میگی برا خودت، از جلو چشمام خفه شو.)
خب و اینطوری شد که قراره بنده پارتنر هری باشم توی جشن و تو اون جام عروسی بود.
_______________________________________________________
خب عزیزان انتقادی؟ نظری؟
لایک و فالو فراموش نشه! ♡
+اِ سلام هری
هری: سلام
ناشناس: سلام بزارید خودمو معرفی کنم من....
و بنده میپرم وسط حرفش
+ هیشش الان وقت معرفیت نیست تو کارکتر جدید منی خودم تو داستان معرفیت میکنم.
خب بریم سراغ پارت واقعا!!
_______________________________________________________
از زبان لیندا (همون ناشناس بالایی)
+هوففف آرام آرام ( نویسنده: انگار دارم اسب رم کرده آروم میکنم) باش دختر تو لیندا لوئیس هستی حالا مگه میخوای چیکار کنی؟
وجدان درونش_هیچی عزیزم قراره بری به هری پاتر جوان ترین، یکی از سه قهرمان مسابقات پیشنهاد بدی تا پارتنرش بشی!! اونم توی جشن رقصی که برای قهرمان ها و گروه گریفیندوره
+ بسه دیگه تو هم هی به من استرس بده
وجدانش _خوددرگیر دیوونه >_<
ی بار دیگه لباسامو مرتب کردم و به سمت هری که داشت همراه هرمیون و رونالد ویزلی تکالیفشو انجام میداد رفتم.
+اهم اهم
توجه هری و دوستاش به من جلب شد.(اوه چه کتابی شد، وللش)
+هری میتونم باهات صحبت کنم؟
هری: البته بفرمابید، ببخشید اسمت چی بود؟ یادم نمیاد( نویسنده: چرا این بچم هیچوقت حضور ذهن نداره؟ )
+لیندا.... لیندا لوئیس
ی نگاه به رون و هرمیون که عین وزغ بهم زل زده بودن کردم و گفتم
+ میشه بریم ی جای دیگه؟
هری که معذب بودن منو فهمید، بلند شد و همراهم اومد.
همونطور که برنامه ریزی کرده بودم به مکان کوچیکی که تزئینش کرده بودم رسیدیم و برگشتم سمت هری گلومو صاف کردم و گوشه دامنمو آوردم بالا و خم شدم(از همون تعظیم پرنسسی ها)
+هری پاتر قبول میکنی که من توی جشن رقص پارتنرت باشم؟
هری: ها؟؟؟(بچم هنگید)
از این خجالتی که میکشیدم داشتم ذوب میشدم( یکی لیندا را بگیره برای بقیه بوک نیازش دارم) آخه من از سال اول عاشق هری بودم و اولین بار بود که داشتم مستقیم باهاش حرف میزدم.
با چشمای نگران به هری نگاه کردم(آخی پس افتاد دختر بدبخت)
هری: اوکی اوکی خودم دنبال پارتنر بودم ولی پیدا نمیکردم تو منو از این مشکل رهانیدی(+ داداچ، هری، عزیزم اینطوری حرف نزن وجهت خراب میشه، هری: گمشو برو بابا چی میگی برا خودت، از جلو چشمام خفه شو.)
خب و اینطوری شد که قراره بنده پارتنر هری باشم توی جشن و تو اون جام عروسی بود.
_______________________________________________________
خب عزیزان انتقادی؟ نظری؟
لایک و فالو فراموش نشه! ♡
۲.۶k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.