پارت۸۲
يه دل سير بزنمش به تلافي حرف هايي که بهم زد. چنان دستام و مشت کردم که ناخن هاي دستم توي گوشت فرو رفت. سعي کردم به خودم مسلط بشم. گفتم:
- تا آخر حرفام بمون و هيچي نگو. فکر نکنم چزي ازت کم بشه! بعدش هر چي که گفتي قبوله!
هر کاري کردم نتونستم ازش خواهش کنم. با نگاهي به چشمام به حال گندم پي برد. شايدم دلش برام سوخت که دوباره برگشت و نشست سر جاش. منم نشستم و چند نفس عميق کشيدم. عرق سرد روي بدنم سرسره بازي مي کرد. وقتي نگاه منتظرش رو ديدم گفتم:
- ببين! من خودم شخصا از ازدواج بيزارم، اونم در حد مرگ! ولي چون رفتن به کانادا بزرگترين آرزومه، مجبورم يه مدت اسم يه مرد رو توي شناسنامه ام تحمل کنم. فقط يک سال با هم دوستانه زندگي مي کنيم. من توي اين يک سال مي رم دنبال کاراي هر دومون. بعد از اين که ويزا درست شد، با هم مي ريم کانادا، اون جا از هم جدا مي شيم. تو مي توني بموني، مي توني هم برگردي، ديگه ميل خودته. به خاطر اين که يه اسم قراره وارد شناسنامه ات بشه، من حاضرم هر جريمه اي رو تقبل کنم، البته خودم يه پيشنهادي دارم، ولي اگه تو نظر ديگه اي داري من قبول مي کنم. من تو رامسر يه ويلاي هزار متري دارم رو به دريا، بعد از اين که کارام درست شد و خواستم برم، اون و مي زنم به نام تو. در ضمن مهريه هم چيزي نمي خوام که فکر نکني کاسه اي زير نيم کاسه است. توي اون يک سال هم تو مي توني هر کاري که دلت خواست بکني و هر جا که خواستي بري، تو هيچ تعهدي نسبت به من نداري، حتي من خرجي هم ازت نمي خوام. حتي مي توني اين قضيه رو از همه پنهان کني. خب حالا نظرت چيه؟ بازم حاضر نيستي به من کمک کني؟
سرش رو زير انداخته بود و با غذاش بازي مي کرد. معلوم بود که حرفام روش اثر گذاشته. بعد از چند دقيقه سرش رو بالا آورد و گفت:
- از کجا مطمئن باشم که بعد از يک سال طلاق مي گيري؟
- تا آخر حرفام بمون و هيچي نگو. فکر نکنم چزي ازت کم بشه! بعدش هر چي که گفتي قبوله!
هر کاري کردم نتونستم ازش خواهش کنم. با نگاهي به چشمام به حال گندم پي برد. شايدم دلش برام سوخت که دوباره برگشت و نشست سر جاش. منم نشستم و چند نفس عميق کشيدم. عرق سرد روي بدنم سرسره بازي مي کرد. وقتي نگاه منتظرش رو ديدم گفتم:
- ببين! من خودم شخصا از ازدواج بيزارم، اونم در حد مرگ! ولي چون رفتن به کانادا بزرگترين آرزومه، مجبورم يه مدت اسم يه مرد رو توي شناسنامه ام تحمل کنم. فقط يک سال با هم دوستانه زندگي مي کنيم. من توي اين يک سال مي رم دنبال کاراي هر دومون. بعد از اين که ويزا درست شد، با هم مي ريم کانادا، اون جا از هم جدا مي شيم. تو مي توني بموني، مي توني هم برگردي، ديگه ميل خودته. به خاطر اين که يه اسم قراره وارد شناسنامه ات بشه، من حاضرم هر جريمه اي رو تقبل کنم، البته خودم يه پيشنهادي دارم، ولي اگه تو نظر ديگه اي داري من قبول مي کنم. من تو رامسر يه ويلاي هزار متري دارم رو به دريا، بعد از اين که کارام درست شد و خواستم برم، اون و مي زنم به نام تو. در ضمن مهريه هم چيزي نمي خوام که فکر نکني کاسه اي زير نيم کاسه است. توي اون يک سال هم تو مي توني هر کاري که دلت خواست بکني و هر جا که خواستي بري، تو هيچ تعهدي نسبت به من نداري، حتي من خرجي هم ازت نمي خوام. حتي مي توني اين قضيه رو از همه پنهان کني. خب حالا نظرت چيه؟ بازم حاضر نيستي به من کمک کني؟
سرش رو زير انداخته بود و با غذاش بازي مي کرد. معلوم بود که حرفام روش اثر گذاشته. بعد از چند دقيقه سرش رو بالا آورد و گفت:
- از کجا مطمئن باشم که بعد از يک سال طلاق مي گيري؟
۱.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.