ستاره و ماه
ستاره و ماه
part ¹⁰
بغض تو گلوم جمع شد یعنی جونگکوک دیگه دوسم نداره جونگکوک دیگه تنها ستارشو دوست نداره
(پزش زمانی به فردا)
(ویو جونگکوک)
دیروز به زور با نورا رفتم خرید نمیخواستم ستاره کوچولو اسیب ببینه ولی دلم میخواست دوباره ببینمش رفتم دم اتاقش در زدم
استار:شام نمیخورم
جونگکوک:استار منم
استار:چیشده(بغض)
جونگکوک:اومدم کارت عروسیمو بهت بدم حتما بیا
استار:اهوم باشه ممنون(در اتاقو بست)
چقدر شکسته شده من نمیخوتم از دستش بدم کاشکی گیشد فردا با اون باشم اونو تو لباس عروس ببینم :)
(پرش زمانی به عروسی)
کنار نورا وایساده بودم چشمم به در بود نه ستارم میاد مطمئنم میزاره برای اخرین بار ببینمش
نورا:جونگکوک انقدر تو خودت نباش روز عروسیته ها(لوس)
می خواستم جوابشو بدم که یکی از سربازا اومد سمتم
سرباز:قربان....قربان ....خانم...استار....حالشون خوب نیست(نفس نفس)
یه لحظه قلبم وایساد سریع دویدم سمت اسبم سوارش شدم و رفتم به قصر
جونگکوک:استار....
استار:جونگکوک....متاسفم که....نتونستم بیام....فکرکنم ....دارم خاموش میشم(سرفه میکنه)
جونگکوک:استار یعنی چی که داری خاموش میشی(بغض)
استار:هر ستاره ای....یه عمری داره....بعضیا طولانی...بعضیا کوتاه....مال من کوتاه بود....واقعا متاسفم..(سرفه)
جونگکوک:استار لطفا ترکم نکن من دوست دارم من عاشقتم فقط چون مامانم تهدیدم کرد که میکشتت دارم با نورا ازدواج میکنم استار لطفا ترکم نکن(گریه)
استار:من نمیتونم... کاری کنم ...جونگکوکا.... این گل و بگیر و هنیشه به یادم باش ....خیلی دوست دارم(چشماشو بست)
جونگکوک:استار تروخدا ترکم نکن استار(داد)
جونگکوک:استار چشماتو باز کن و بگو همه اینا یه خوابه استار(بغلش کرد و داد میزد و گریه میکرد)اون دیگه رفته بود منم براش یه اهنگی رو خوندم که استار همیشه زمزنش میکرد و واقعا اتفاق افتاد:)
(۳ سال بعد)
استار از پیشم رفت برای همیشه:)من اون شب عروسیمم بهم زدم تصمیم گرفتم همیشه تنها باشم تا همیشه تا لحظه ای که بمیرم :) داشتم به دریاچه ماه نگا میکردم که صدای استار رو شنیدم برگشتم که دیدم داره میدوعه سمتم بغلش کردم که یهو غیب شد تو دستم یه چیزی بود نگاش کردم که دیدم گلبرگ های همون گلیه که استار بهم داده بود و بعدش صدای پرنده ها اومد فکر کنم استارم دلش برام تنگ شده بود :)
(میدونم چرت بود ولی من خودم این فیک و خیلی دوست داشتم ولی همه ما تو زندگیمون ستاره بودیم کم نور ولی زیبا همه وقتی راهشونو گم میکنن به ستاره ها نگاه میکنن وگرنه کسی ستاره هارو یادش نیست همه میگن خورشید سخت تلاش میکنه و میسوزه ولی ستاره هم میسوزه و کم کم میمیره اون موقع ست که همه جای خالی ستاره رو حس میکنن:)
پایان🙃
part ¹⁰
بغض تو گلوم جمع شد یعنی جونگکوک دیگه دوسم نداره جونگکوک دیگه تنها ستارشو دوست نداره
(پزش زمانی به فردا)
(ویو جونگکوک)
دیروز به زور با نورا رفتم خرید نمیخواستم ستاره کوچولو اسیب ببینه ولی دلم میخواست دوباره ببینمش رفتم دم اتاقش در زدم
استار:شام نمیخورم
جونگکوک:استار منم
استار:چیشده(بغض)
جونگکوک:اومدم کارت عروسیمو بهت بدم حتما بیا
استار:اهوم باشه ممنون(در اتاقو بست)
چقدر شکسته شده من نمیخوتم از دستش بدم کاشکی گیشد فردا با اون باشم اونو تو لباس عروس ببینم :)
(پرش زمانی به عروسی)
کنار نورا وایساده بودم چشمم به در بود نه ستارم میاد مطمئنم میزاره برای اخرین بار ببینمش
نورا:جونگکوک انقدر تو خودت نباش روز عروسیته ها(لوس)
می خواستم جوابشو بدم که یکی از سربازا اومد سمتم
سرباز:قربان....قربان ....خانم...استار....حالشون خوب نیست(نفس نفس)
یه لحظه قلبم وایساد سریع دویدم سمت اسبم سوارش شدم و رفتم به قصر
جونگکوک:استار....
استار:جونگکوک....متاسفم که....نتونستم بیام....فکرکنم ....دارم خاموش میشم(سرفه میکنه)
جونگکوک:استار یعنی چی که داری خاموش میشی(بغض)
استار:هر ستاره ای....یه عمری داره....بعضیا طولانی...بعضیا کوتاه....مال من کوتاه بود....واقعا متاسفم..(سرفه)
جونگکوک:استار لطفا ترکم نکن من دوست دارم من عاشقتم فقط چون مامانم تهدیدم کرد که میکشتت دارم با نورا ازدواج میکنم استار لطفا ترکم نکن(گریه)
استار:من نمیتونم... کاری کنم ...جونگکوکا.... این گل و بگیر و هنیشه به یادم باش ....خیلی دوست دارم(چشماشو بست)
جونگکوک:استار تروخدا ترکم نکن استار(داد)
جونگکوک:استار چشماتو باز کن و بگو همه اینا یه خوابه استار(بغلش کرد و داد میزد و گریه میکرد)اون دیگه رفته بود منم براش یه اهنگی رو خوندم که استار همیشه زمزنش میکرد و واقعا اتفاق افتاد:)
(۳ سال بعد)
استار از پیشم رفت برای همیشه:)من اون شب عروسیمم بهم زدم تصمیم گرفتم همیشه تنها باشم تا همیشه تا لحظه ای که بمیرم :) داشتم به دریاچه ماه نگا میکردم که صدای استار رو شنیدم برگشتم که دیدم داره میدوعه سمتم بغلش کردم که یهو غیب شد تو دستم یه چیزی بود نگاش کردم که دیدم گلبرگ های همون گلیه که استار بهم داده بود و بعدش صدای پرنده ها اومد فکر کنم استارم دلش برام تنگ شده بود :)
(میدونم چرت بود ولی من خودم این فیک و خیلی دوست داشتم ولی همه ما تو زندگیمون ستاره بودیم کم نور ولی زیبا همه وقتی راهشونو گم میکنن به ستاره ها نگاه میکنن وگرنه کسی ستاره هارو یادش نیست همه میگن خورشید سخت تلاش میکنه و میسوزه ولی ستاره هم میسوزه و کم کم میمیره اون موقع ست که همه جای خالی ستاره رو حس میکنن:)
پایان🙃
۹.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.