اولین و آخرین باری که زیرِ بارون خوابیدمو یادمه . .
اولین و آخرین باری که زیرِ بارون خوابیدمو یادمه . .
بارون بود ؛ من خوابم نمیبرد و همهی اهل خونه خواب بودن ؛ آروم و نوکِپا نوکِپا جوری که کسی رو بیدار نکنم رفتم توی حیاط و نشستم رو پلههای ایوون و بارون بارید و من ذوق کردم و لبریز شدم از این حس یواشکی فوقالعاده . .
همیشه بهم گفته بودن نریا زیر بارون خیس میشی سینه پهلو میکنی وقت مدرسه ؛ حالا من تابو رو شکسته بودم ؛ قانونو شکسته بودم و داشتم یکی از ممنوعههای زندگیمو تجربه میکردم . .
دو سه ساعت عین ندیدهها فقط خیره شدم به آسمون ابری ؛ تیلیک تیلیک لرزیدم و از رو نرفتم و همونجا دراز کشیدم رو زمین و دستامو گذاشتم زیر سرمو باز خیره شدم به آسمون ؛ میخواستم ببینم اول بارون کم میاره و بند میاد، یا من خسته میشم و سرما طاقتمو میبره . .
مامان اگه بود دعوام میکرد ؛ نمیذاشت عین خل و چلا بشینم زیر بارون و فکر کنم الان ممکنه چند نفر نشسته باشن زیر سقف این آسمون ابری و مثل من دیوونگی کنن و به خودشون بخندن . .
نمیدونم چقدر گذشت ولی خوابم برده بود ؛ همونجا توی حیاط و زیر بارون خوابم برده بود . .
خیلی کوتاه بود ولی قد همهی عمرم بهم مزه داد اون خواب بارونی ؛ فرداش یک سینه پهلوی وحشتناکی کردم و به طرز فجیعی سرما خوردم و کارم به بیمارستان کشید و تا مدتها بابت اون شب سرزنش شدم ولی هیچکدوم از اینا هیچوقت باعث نشد مزهی اون اتفاق خوشمزه از زیر دندونم بره و هیچوقتم بابتش یه ذرهم احساس پشیمونی نکردم . .
عشق تو درست مثل همون بارون شبونهی وسوسه کنندهست پر از حسای خوب ، پر از آرامش ، پر از خواستنای واقعی ، پر از ذوق و خندههای از تهِ دل . .
میدونم آخر و عاقبت نداره ، میدونم تهش پشیمونیه ، میدونم ممنوعهست واسه من ، میدونم همه میگن درست نیست ، اما ارزششو داره . .
حتی اگه به جای بیمارستان و سرم و سرزنش ؛ بهاش یه عمر دردِ ناتموم و تنهایی و بغض باشه . !
بارون بود ؛ من خوابم نمیبرد و همهی اهل خونه خواب بودن ؛ آروم و نوکِپا نوکِپا جوری که کسی رو بیدار نکنم رفتم توی حیاط و نشستم رو پلههای ایوون و بارون بارید و من ذوق کردم و لبریز شدم از این حس یواشکی فوقالعاده . .
همیشه بهم گفته بودن نریا زیر بارون خیس میشی سینه پهلو میکنی وقت مدرسه ؛ حالا من تابو رو شکسته بودم ؛ قانونو شکسته بودم و داشتم یکی از ممنوعههای زندگیمو تجربه میکردم . .
دو سه ساعت عین ندیدهها فقط خیره شدم به آسمون ابری ؛ تیلیک تیلیک لرزیدم و از رو نرفتم و همونجا دراز کشیدم رو زمین و دستامو گذاشتم زیر سرمو باز خیره شدم به آسمون ؛ میخواستم ببینم اول بارون کم میاره و بند میاد، یا من خسته میشم و سرما طاقتمو میبره . .
مامان اگه بود دعوام میکرد ؛ نمیذاشت عین خل و چلا بشینم زیر بارون و فکر کنم الان ممکنه چند نفر نشسته باشن زیر سقف این آسمون ابری و مثل من دیوونگی کنن و به خودشون بخندن . .
نمیدونم چقدر گذشت ولی خوابم برده بود ؛ همونجا توی حیاط و زیر بارون خوابم برده بود . .
خیلی کوتاه بود ولی قد همهی عمرم بهم مزه داد اون خواب بارونی ؛ فرداش یک سینه پهلوی وحشتناکی کردم و به طرز فجیعی سرما خوردم و کارم به بیمارستان کشید و تا مدتها بابت اون شب سرزنش شدم ولی هیچکدوم از اینا هیچوقت باعث نشد مزهی اون اتفاق خوشمزه از زیر دندونم بره و هیچوقتم بابتش یه ذرهم احساس پشیمونی نکردم . .
عشق تو درست مثل همون بارون شبونهی وسوسه کنندهست پر از حسای خوب ، پر از آرامش ، پر از خواستنای واقعی ، پر از ذوق و خندههای از تهِ دل . .
میدونم آخر و عاقبت نداره ، میدونم تهش پشیمونیه ، میدونم ممنوعهست واسه من ، میدونم همه میگن درست نیست ، اما ارزششو داره . .
حتی اگه به جای بیمارستان و سرم و سرزنش ؛ بهاش یه عمر دردِ ناتموم و تنهایی و بغض باشه . !
۱۸.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.