.
. عصمت، شاید شایان میخواد بکشنتون،
نیکا، اره راست میگه
ارسلان، میخوام برم
محراب، منم باهات میام
نیکا:مراقب خودتون باشید.
محراب، باشع، رفتیم پایین یه اسنب گرفتیم، و همون لوکیشن نی که فرستاده بود رفتیم،
ارسلان، درست داریم میریم
محراب، ما داریم میریم تو جنگل که،
ارسلان، اینو که خودم میدونم،
محراب، اع، پیام داد گفت وایسیم
ارسلان، اقا همین جا پیاده میشیم،
محراب، اومدم پایین و پول اسنب حساب کردم، که ارسلان ارسلان هم اومد، ارسلان،
ارسلان، چیه،
محراب، هنوز ناراحت ی
ارسلان، نباشم، بریم
محراب، باشع، ه یکم راه رفتیم که گوشی زنگ خورد،
ارسلان، بده به من الو،
کجای
من وسط جنگلم،
همون جا وایسا پشتتو نگاه یه ماشین داره میاد سوار اون شین تا بیارتون پیش من
باشع، محراب سوار ماشین ششو
محراب، باشع، سوار شدیم و بعد نیم ساعت پیاده شدیم، که یکی اومدم جلوم
خوش اومدی،
محراب، ما چرا اینجاییم،
من واسه کمکمتون اومدم این کلبه میشناسی،
ارسلان، هه، دیر اومدی، الان کارتو بگو،
کسی منتظر رشی اون توعه،
ارسلان، شایانو میگ
محراب، کثافت، 👿
برو تــو،
ارسلان، خواستم، برم تا حد مرگ بزنمش، باشدت با محراب، وارد کلبه شدیم، اون مرده پشت سر ما اومد،
ارسلان، میکشمت شایان، در باز کردم و رفتیم تو، نگاه داخل کلبه کردم
دیانا، از کنار پنجره بلند شدم و برگشتم دیدم ارسلان،
ارسلان، 🥺😳😳😳😳😳😳😳😬🤐
محراب، ا. ی. ین
مرده، 😏
دیانا، با دیدن ارسلان، اشک تو چشام جمع شد
ارسلان، تند فرار کردم و محکم بغلش کردم
دیانا، 🥺🥺😢ا.. رسلان،
ارسلان، کجا بودی تو، 😣
دیانا، جوری ارسلان، سفت فشار میدادم که داشتم خفه میشدم،
محراب، خداروشکر، اقا مرسی،
خواهش،
ارسلان، اروم از بغلش اومدم بیرون بهش خیره شدم،
دیانا، اشکام همینجوری میریخت، به ارسلان، نگاه میکردم،
ارسلان، بدون در نظر گرفتن محراب اون مرده لبمو با تمام وجود گذاشتم رو لب دیانا،
دیانا، اشکام همینجوری میریخت لبای ارسلان، رو لبم بود
محراب، صورتمو چرخوندم،
ارسلان، از کمرش محکم گرفته بودم،
دیانا، اروم لبمو برداشتم، و گاز گرفتم باز به ارسلان، نگاه کردم،
ارسلان، از پیشونیش بوص کردم، خدارشکر، وای، چشامو بسته بوده بودم احساس اینکه کل دنیا تو دستم بود،
دیانا، تو خوبی
ارسلان، ازش جدا شدم، الان اره،
دیانا، یه خنده ریز کردم، ☺🙂
ارسلان، ترسیده بودم دیگه خندتو نبینم،
دیانا، هه، 😌😌
محراب، سلام عرض میکنم شما کجا بودید
دیانا، محراب، رفتم جلو محراب بغل کردم،
محراب، بابا کردیم زنده شدیم
دیانا، توضیح میدم، واقعا ترسناک بود،
ارسلان، بازم مرسی اقاا شما زندگیمو به من برگردوندین،
وظیفم بود، مجبور بودم تو تلفن اونجوری صحبت کنم تا بیان،
دیانا، نیکا شون خوبن،
ارسلان، دست دیانا گرفتم، همه خوبن،
دیانا، خوبع.، ☺
محراب، بیان برگردیم خونه،
دیانا، اره میخوام نیکا مهشاد ببینم،
ارسلان، بریم، داشتیم میرفتیم بیرون که، متین جلوم دیدم،
ارسلان، تفنگی که از قبل اماده کرده بودم دراوردم،
محراب، تو چی میگی اینجا،
متین، سلام، ارسلان، اروم باش یه لحظه
ارسلان، نمیخوام همین جا باید بکشمت که راحت بشم، ماشع،رو کشیدم که دیانا نذاشت،
دیانا، نههههه، چیکار میکنی معلومه،
محراب، دیانا همش بخاطر این بود،
دیانا، متین منو نجات داد،
ارسلان، چی!
دیانا، مگه نمیدونی من زیر زمین خونه شایان بودم متین یه سر قلابی گذاشت تو جعبه جوری صحنه سازی کرد که شایانم باور کرده من مردم،
ارسلان، امکان نداره، تفنگ اروردم پایین،
مرده، تازه اقا متین گفتین دیانا خانومو بیاریم اینجا تا زنگ بزنیم به شما،
محراب، یعنی ما اسکول شدیم،
متین، ارسلان، وقتی داشتی فرار میکردی نگفتی کی در حیاط باز گذاشت کی یه ماشین در باز گذاشت جلو در، تازه وقتی داشتین میرفتیم نگفتی، چرا افراد شایان نیومدن دنبالت، چون من بهشون گفتم دیانا مرده، و خاکش کردم اوناهم گذاشتن تو فرار کنی چون بدون دیانا به تو نیازی نداشتن، حتی از خودت نپرسیدی چرا شایان اجازه داد همه جای اپارتمان بگردی چون اون به حرف من فکر کرده بود، دیانا مرده و تو هر چقدر بگردی پیدا نمیکنی
دیانا، م. م. تین منو نجات داد ارسلان،
ارسلان، یعنی،
محراب، از اول اسکول شده بودیم،
ارسلان، رفتم جلو متین،
متین، من تا ابد بهتون وفا دارم، اون سیلی که به نیکا زدم واسه این بود که شایان انیتا، همه باور کنن، واقعیت داره،
نیکا، اره راست میگه
ارسلان، میخوام برم
محراب، منم باهات میام
نیکا:مراقب خودتون باشید.
محراب، باشع، رفتیم پایین یه اسنب گرفتیم، و همون لوکیشن نی که فرستاده بود رفتیم،
ارسلان، درست داریم میریم
محراب، ما داریم میریم تو جنگل که،
ارسلان، اینو که خودم میدونم،
محراب، اع، پیام داد گفت وایسیم
ارسلان، اقا همین جا پیاده میشیم،
محراب، اومدم پایین و پول اسنب حساب کردم، که ارسلان ارسلان هم اومد، ارسلان،
ارسلان، چیه،
محراب، هنوز ناراحت ی
ارسلان، نباشم، بریم
محراب، باشع، ه یکم راه رفتیم که گوشی زنگ خورد،
ارسلان، بده به من الو،
کجای
من وسط جنگلم،
همون جا وایسا پشتتو نگاه یه ماشین داره میاد سوار اون شین تا بیارتون پیش من
باشع، محراب سوار ماشین ششو
محراب، باشع، سوار شدیم و بعد نیم ساعت پیاده شدیم، که یکی اومدم جلوم
خوش اومدی،
محراب، ما چرا اینجاییم،
من واسه کمکمتون اومدم این کلبه میشناسی،
ارسلان، هه، دیر اومدی، الان کارتو بگو،
کسی منتظر رشی اون توعه،
ارسلان، شایانو میگ
محراب، کثافت، 👿
برو تــو،
ارسلان، خواستم، برم تا حد مرگ بزنمش، باشدت با محراب، وارد کلبه شدیم، اون مرده پشت سر ما اومد،
ارسلان، میکشمت شایان، در باز کردم و رفتیم تو، نگاه داخل کلبه کردم
دیانا، از کنار پنجره بلند شدم و برگشتم دیدم ارسلان،
ارسلان، 🥺😳😳😳😳😳😳😳😬🤐
محراب، ا. ی. ین
مرده، 😏
دیانا، با دیدن ارسلان، اشک تو چشام جمع شد
ارسلان، تند فرار کردم و محکم بغلش کردم
دیانا، 🥺🥺😢ا.. رسلان،
ارسلان، کجا بودی تو، 😣
دیانا، جوری ارسلان، سفت فشار میدادم که داشتم خفه میشدم،
محراب، خداروشکر، اقا مرسی،
خواهش،
ارسلان، اروم از بغلش اومدم بیرون بهش خیره شدم،
دیانا، اشکام همینجوری میریخت، به ارسلان، نگاه میکردم،
ارسلان، بدون در نظر گرفتن محراب اون مرده لبمو با تمام وجود گذاشتم رو لب دیانا،
دیانا، اشکام همینجوری میریخت لبای ارسلان، رو لبم بود
محراب، صورتمو چرخوندم،
ارسلان، از کمرش محکم گرفته بودم،
دیانا، اروم لبمو برداشتم، و گاز گرفتم باز به ارسلان، نگاه کردم،
ارسلان، از پیشونیش بوص کردم، خدارشکر، وای، چشامو بسته بوده بودم احساس اینکه کل دنیا تو دستم بود،
دیانا، تو خوبی
ارسلان، ازش جدا شدم، الان اره،
دیانا، یه خنده ریز کردم، ☺🙂
ارسلان، ترسیده بودم دیگه خندتو نبینم،
دیانا، هه، 😌😌
محراب، سلام عرض میکنم شما کجا بودید
دیانا، محراب، رفتم جلو محراب بغل کردم،
محراب، بابا کردیم زنده شدیم
دیانا، توضیح میدم، واقعا ترسناک بود،
ارسلان، بازم مرسی اقاا شما زندگیمو به من برگردوندین،
وظیفم بود، مجبور بودم تو تلفن اونجوری صحبت کنم تا بیان،
دیانا، نیکا شون خوبن،
ارسلان، دست دیانا گرفتم، همه خوبن،
دیانا، خوبع.، ☺
محراب، بیان برگردیم خونه،
دیانا، اره میخوام نیکا مهشاد ببینم،
ارسلان، بریم، داشتیم میرفتیم بیرون که، متین جلوم دیدم،
ارسلان، تفنگی که از قبل اماده کرده بودم دراوردم،
محراب، تو چی میگی اینجا،
متین، سلام، ارسلان، اروم باش یه لحظه
ارسلان، نمیخوام همین جا باید بکشمت که راحت بشم، ماشع،رو کشیدم که دیانا نذاشت،
دیانا، نههههه، چیکار میکنی معلومه،
محراب، دیانا همش بخاطر این بود،
دیانا، متین منو نجات داد،
ارسلان، چی!
دیانا، مگه نمیدونی من زیر زمین خونه شایان بودم متین یه سر قلابی گذاشت تو جعبه جوری صحنه سازی کرد که شایانم باور کرده من مردم،
ارسلان، امکان نداره، تفنگ اروردم پایین،
مرده، تازه اقا متین گفتین دیانا خانومو بیاریم اینجا تا زنگ بزنیم به شما،
محراب، یعنی ما اسکول شدیم،
متین، ارسلان، وقتی داشتی فرار میکردی نگفتی کی در حیاط باز گذاشت کی یه ماشین در باز گذاشت جلو در، تازه وقتی داشتین میرفتیم نگفتی، چرا افراد شایان نیومدن دنبالت، چون من بهشون گفتم دیانا مرده، و خاکش کردم اوناهم گذاشتن تو فرار کنی چون بدون دیانا به تو نیازی نداشتن، حتی از خودت نپرسیدی چرا شایان اجازه داد همه جای اپارتمان بگردی چون اون به حرف من فکر کرده بود، دیانا مرده و تو هر چقدر بگردی پیدا نمیکنی
دیانا، م. م. تین منو نجات داد ارسلان،
ارسلان، یعنی،
محراب، از اول اسکول شده بودیم،
ارسلان، رفتم جلو متین،
متین، من تا ابد بهتون وفا دارم، اون سیلی که به نیکا زدم واسه این بود که شایان انیتا، همه باور کنن، واقعیت داره،
۷۹.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.