bloody revenge
part ¹
دوشنبه ۹ سپتامبر ( اول مهر)
ویوی کوک
از خواب زهرماریم بیدار شدم و رفتم حموم لباسمو پوشیدم و کیفمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاقم
یجی: اول مهر زهرمارت بشه خخخخخخ
هانول: یجی " اخم " کوکی کوچولو انشالله اولین روزت خوب پیش بره
یورا: دوباره نری دعوا کنی حوصلتو ندارم
جونگی: شب عمت اینا میان پس ادم باش
کفشمو پوشیدمو رفتم بیرون
جونگی: با موتورت نرو با بادش میدی
کوک: من از ۱۳ سالگی موتور میرونم " سرد "
سوار موتور شدمو حرکت کردم پنج دقیقه بعد رسیدم و موتورمو یه گوشه گذاشتم و قفلش کردم و رفتم تو اکادمی
جیمین: کوکککککککککککککککککک
کوک: سلام
سه بوم: اوه اوه جناب رسیدن
کوک: جیمین بریم تو کلاس حوصله ی بعضیا با دارو دستشو ندارم
با جیمین رفتم تو کلاس و طبق معمول کنار هم نشستیم
استاد اومد و کل روزو خودشو معرفی کرد و اخرای زنگ نوبت به ما شد
استاد: خب تو چرا موهاتو رنگ کردی
جیمین: استاد این موهوش کلا همین رنگیه به ابرو هاش و مژه هاش نگا کنین
استاد: خب خودتو معرفی کن
زنگ خورد کیفمو برداشتمو رفتم بیرون
استاد: من بهت اجازه ندادم
هانول: سلام استاد جونگکوک اون کلا به حرف هیچ کس گوش نمیده
سوییچ موتورمو از تو کیفم در اوردم و رفتم از اکادمی بیرون سوار متورم شدم تا اومدم روشن کنم مدیر اومد
مدیر جانگ: تو قرار نبود دیگه موتور سوار نشی گفتم برات خطر داره این رنگ مو هاهم پاک کن
هانول: موهاش همین رنگیه
مدیر جانگ: اوه هانول جان ا واقعا همین رنگیه
موتورمو روشن کردم که همه ی دخترای اکادمی اومدن بیرون
رونا: میشه منم سوار کنی
کوک: نه "سرد"
رونا: باباااااااا
مدیر جانگ: به جایی بر نمیخوره که جئون
رفتم خونه و موتورو تو پارکینگ گذاشتم و درو باز کردم ورفتم تو خونه
یجی؛ انگار بهش زهر شدع
رفتم تو اتاقم و با گوشیم ور رفتم
۹ ساعت بعد
یجی: گمشو پایین عمه و شوهر عمع و پسر عمه و دختر عمه اومدن " بی تفاوت "
بلند شدمو لباسمو عوض کردم
یجی: کرم پودر بزن اون کبودیخ بی صاحاب معلوم نشه
کوک: هودی میپوشم " سرد "
هودیمو پوشیدم و رفتم بیرون
که یکی جلو ضاحر شد
تهیون: ابروهاتو چطوری رنگ کردی پسر دایی
دوهی : کلا موهاش این رنگیه تهیون
کوک: سلام " سرد "
سوهو: تو کیستی؟
دوهی: ببین عزیزم این تازه ۱۶ سالشه بعد ما فقط یجی و هانولو دیدیم
ته: اینو از من جدا کنید
یجی: من میخوامت پسر عمه
ته: من نمیخوامت قیافه نداری
تهیون: بخند
کوک: جانم؟ " بی تفاوت "
یوار: بخند پسرم
زد تو کمرم که باعث شد بخوام خون بالا بیارم ولی دهنمو بستم
تهیون: چقدر لاغری ولی در عین حال قد بلندی ولی نه در مقابل تهیونگ
یجی: چرا این احمقو با دادا مقایسه میکنی " لوس "
ته: کری میگم جدا شو
هانول:.....
دوشنبه ۹ سپتامبر ( اول مهر)
ویوی کوک
از خواب زهرماریم بیدار شدم و رفتم حموم لباسمو پوشیدم و کیفمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاقم
یجی: اول مهر زهرمارت بشه خخخخخخ
هانول: یجی " اخم " کوکی کوچولو انشالله اولین روزت خوب پیش بره
یورا: دوباره نری دعوا کنی حوصلتو ندارم
جونگی: شب عمت اینا میان پس ادم باش
کفشمو پوشیدمو رفتم بیرون
جونگی: با موتورت نرو با بادش میدی
کوک: من از ۱۳ سالگی موتور میرونم " سرد "
سوار موتور شدمو حرکت کردم پنج دقیقه بعد رسیدم و موتورمو یه گوشه گذاشتم و قفلش کردم و رفتم تو اکادمی
جیمین: کوکککککککککککککککککک
کوک: سلام
سه بوم: اوه اوه جناب رسیدن
کوک: جیمین بریم تو کلاس حوصله ی بعضیا با دارو دستشو ندارم
با جیمین رفتم تو کلاس و طبق معمول کنار هم نشستیم
استاد اومد و کل روزو خودشو معرفی کرد و اخرای زنگ نوبت به ما شد
استاد: خب تو چرا موهاتو رنگ کردی
جیمین: استاد این موهوش کلا همین رنگیه به ابرو هاش و مژه هاش نگا کنین
استاد: خب خودتو معرفی کن
زنگ خورد کیفمو برداشتمو رفتم بیرون
استاد: من بهت اجازه ندادم
هانول: سلام استاد جونگکوک اون کلا به حرف هیچ کس گوش نمیده
سوییچ موتورمو از تو کیفم در اوردم و رفتم از اکادمی بیرون سوار متورم شدم تا اومدم روشن کنم مدیر اومد
مدیر جانگ: تو قرار نبود دیگه موتور سوار نشی گفتم برات خطر داره این رنگ مو هاهم پاک کن
هانول: موهاش همین رنگیه
مدیر جانگ: اوه هانول جان ا واقعا همین رنگیه
موتورمو روشن کردم که همه ی دخترای اکادمی اومدن بیرون
رونا: میشه منم سوار کنی
کوک: نه "سرد"
رونا: باباااااااا
مدیر جانگ: به جایی بر نمیخوره که جئون
رفتم خونه و موتورو تو پارکینگ گذاشتم و درو باز کردم ورفتم تو خونه
یجی؛ انگار بهش زهر شدع
رفتم تو اتاقم و با گوشیم ور رفتم
۹ ساعت بعد
یجی: گمشو پایین عمه و شوهر عمع و پسر عمه و دختر عمه اومدن " بی تفاوت "
بلند شدمو لباسمو عوض کردم
یجی: کرم پودر بزن اون کبودیخ بی صاحاب معلوم نشه
کوک: هودی میپوشم " سرد "
هودیمو پوشیدم و رفتم بیرون
که یکی جلو ضاحر شد
تهیون: ابروهاتو چطوری رنگ کردی پسر دایی
دوهی : کلا موهاش این رنگیه تهیون
کوک: سلام " سرد "
سوهو: تو کیستی؟
دوهی: ببین عزیزم این تازه ۱۶ سالشه بعد ما فقط یجی و هانولو دیدیم
ته: اینو از من جدا کنید
یجی: من میخوامت پسر عمه
ته: من نمیخوامت قیافه نداری
تهیون: بخند
کوک: جانم؟ " بی تفاوت "
یوار: بخند پسرم
زد تو کمرم که باعث شد بخوام خون بالا بیارم ولی دهنمو بستم
تهیون: چقدر لاغری ولی در عین حال قد بلندی ولی نه در مقابل تهیونگ
یجی: چرا این احمقو با دادا مقایسه میکنی " لوس "
ته: کری میگم جدا شو
هانول:.....
۵.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.