part32(psycholover)
از زبان جونگ کوک
اون نامجون بود که توی حیاط عمارت پارک کرد ماشینشو
رفتم پیشش
از ماشین پیاده شد که نگاهی به ساعت مچی دستش انداخت و گفت: تا دو ثانیه دیگه میرسه
همون لحظه دوتا ماشین دیگه وارد عمارت شدن
یه ماشین کافی بود اونیکی برای چی بود؟
گفتم: نامجون چرا دوتا ماشینن؟
گفت: چون میخوام بهت کمک کنم یه سری وسایل هست که ممکنه به دردت بخوره توی اونیکی ماشینه
زدم به شونش و گفتم: ممنونم نامی
جسد رو آوردن و بردیم توی حموم اتاق ا/ت گذاشتیمیش توی وان و با تیغ روی رگ دستشو پاره کردیم هرچند جسد که جون نداره به هرحال تغییری پیش نمی اومد
دوربین آوردیم و کلی عکس گرفتیم
از نامجون پرسیدم: چند وقته مرده ؟
پوزخندی زد و گفت: از شانس خوبت دو ساعت پیش
خونه جنازه هم تازه بود
زنگ زدم به جین و بعد از چند بوق برداشت و گفت :چیه باز ا/ت مریض شده؟
خندیدم و گفتم: نه اینجوری نیست که فکر می کنی فقط میخوام یه نامه رسمی بنویسی و بگی کانگ ا/ت در اثر خودکشی فوت کرده همین
جین که از نقشه ما با خبر نبود یهو داد زد: چیی؟ شوخیه مگه نه؟ا/ت چیزیش شده؟اتفاقی افتاده جونگ کوک؟
زدیم زیر خنده و نقشمون رو براش توضیح دادیم که گفت: حتما می نویسم و برات می فرستمش
گفتم: ممنونم
و گوشی رو قطع کردم
سریعا دستور دادم اتاقو مثل روز اول کنن بدون هیچ خونی جسد هم قرار شد به اسم کانگ ا/ت به قبر بره تا وقتی مشتری مون باور کنه ا/ت مرده
بهشون گفتم اتاقو تمیز کنن واقعا دلم نمیخواست بوی خون بوی عطر ا/ت رو از بین ببره
چی داشتم می گفتم با خودم؟ اینا همش بخاطر ا/ت بخاطر اون دارم این کارو می کنم ولی هنوز باورم نمیشد ا/ت رفته
چقد که دلتنگ بوی تنش بودم همین که اتاقو جمع و تمیز کردن و رفتن بیرون روی تخت ا/ت دراز کشیدم و بوی جای ا/ت رو وارد ریه هام می کردم
من بیخیال انتقام از کانگ سوجون شدم که ا/ت عادی زندگی کنه اما با فرستادنش به آمریکا بخش بزرگی از وجودم خالی شد الان تمام چیزی که میخواستم ا/ت بود
((خیلی دلم میخواست فیک جدید بزارم ولی خب... امتحانات هم درد بدین💔))
اون نامجون بود که توی حیاط عمارت پارک کرد ماشینشو
رفتم پیشش
از ماشین پیاده شد که نگاهی به ساعت مچی دستش انداخت و گفت: تا دو ثانیه دیگه میرسه
همون لحظه دوتا ماشین دیگه وارد عمارت شدن
یه ماشین کافی بود اونیکی برای چی بود؟
گفتم: نامجون چرا دوتا ماشینن؟
گفت: چون میخوام بهت کمک کنم یه سری وسایل هست که ممکنه به دردت بخوره توی اونیکی ماشینه
زدم به شونش و گفتم: ممنونم نامی
جسد رو آوردن و بردیم توی حموم اتاق ا/ت گذاشتیمیش توی وان و با تیغ روی رگ دستشو پاره کردیم هرچند جسد که جون نداره به هرحال تغییری پیش نمی اومد
دوربین آوردیم و کلی عکس گرفتیم
از نامجون پرسیدم: چند وقته مرده ؟
پوزخندی زد و گفت: از شانس خوبت دو ساعت پیش
خونه جنازه هم تازه بود
زنگ زدم به جین و بعد از چند بوق برداشت و گفت :چیه باز ا/ت مریض شده؟
خندیدم و گفتم: نه اینجوری نیست که فکر می کنی فقط میخوام یه نامه رسمی بنویسی و بگی کانگ ا/ت در اثر خودکشی فوت کرده همین
جین که از نقشه ما با خبر نبود یهو داد زد: چیی؟ شوخیه مگه نه؟ا/ت چیزیش شده؟اتفاقی افتاده جونگ کوک؟
زدیم زیر خنده و نقشمون رو براش توضیح دادیم که گفت: حتما می نویسم و برات می فرستمش
گفتم: ممنونم
و گوشی رو قطع کردم
سریعا دستور دادم اتاقو مثل روز اول کنن بدون هیچ خونی جسد هم قرار شد به اسم کانگ ا/ت به قبر بره تا وقتی مشتری مون باور کنه ا/ت مرده
بهشون گفتم اتاقو تمیز کنن واقعا دلم نمیخواست بوی خون بوی عطر ا/ت رو از بین ببره
چی داشتم می گفتم با خودم؟ اینا همش بخاطر ا/ت بخاطر اون دارم این کارو می کنم ولی هنوز باورم نمیشد ا/ت رفته
چقد که دلتنگ بوی تنش بودم همین که اتاقو جمع و تمیز کردن و رفتن بیرون روی تخت ا/ت دراز کشیدم و بوی جای ا/ت رو وارد ریه هام می کردم
من بیخیال انتقام از کانگ سوجون شدم که ا/ت عادی زندگی کنه اما با فرستادنش به آمریکا بخش بزرگی از وجودم خالی شد الان تمام چیزی که میخواستم ا/ت بود
((خیلی دلم میخواست فیک جدید بزارم ولی خب... امتحانات هم درد بدین💔))
۵۳.۸k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.