پارت ۴
ویو جونگکوک
که یهو با یونگی رو به رو شدم ( یونگی دشمن قسم خورده جونمکوکه )
یونگی = به به اقای کوک
کوک = ول کن حوصله ندارم ادامه بدی ممکنه بد برات تمام بشه
رفت
ویو ات
داشتم میرفتم که دیدم اون آقا هه و یونگی یجوری هم دیگه رو میبینن .
یونگی همکلاسی دوران دبیرستان من خیلی مهربون بود و خیلی کمکم میکرد رفتم پیش یونگی زمانی که رفتم پیش یونگی اون آقاهه رفت و قهوشو نبرد
ات = سلام یونگی چخبر چیکارا میکنی ؟
یونگی = اتتتتتت خوبی چطوری دختر وای یادم نبود من باهات قهرم
ات = چرا ؟
یونگی = نامرد بهم قول داره بودی باهم بریم بیرون ولی نیومدم من قهرم( زیر خنده )
ات = وای ببخشید نظرت چیه فردا بریم بیرون
یونگی = مرسی کیوت خانوم راستی برای مهمونی امشب هم حتما میام
ات = اره حتما. ببخشید من باید برم کار دارم خداحافظ گربه کوچولو
یونگی = خداحافظ شیرنی من
ویو جونگوک
من هنوز نرفته بودم اون داشت جلو چشم من با کراشم لاس میزد یا من اینطور فکر میکنم به هر حال رفتم شرکت و کارو کردم و کل روز ذهنم درگیر اون دختره بود اون خیلی خوشکل بود یدفه یاد مهمانی امشب افتادم مهمانی ساعت ۸ بود الان ساعت ۶ پس وقت دارم رفتم خونه یه دوش ۲۰ مینی گرفتم آماده شدم تو اینه به خودم نگاه کردم ماشالله عجب پسری شدم جذاب خوشتیپ عالی اصلا
آماده شدم رفتم سوار ماشین شدم و بعد ۲۰ دقیقه رسیدم
یه مهمانی خیلی بزرگ بود یکم نشستیم و صاحب کافه اومد و گفت یه مسابقه موسیقی برای سرگرمی داریم به فرد برنده جایزه محشری خواهیم داد .....
داشت میگفت کی داوطلب میشه که یونگی سریع
پایلن پارت لباس ات و جنگکوک و یونگی رو میزارم
که یهو با یونگی رو به رو شدم ( یونگی دشمن قسم خورده جونمکوکه )
یونگی = به به اقای کوک
کوک = ول کن حوصله ندارم ادامه بدی ممکنه بد برات تمام بشه
رفت
ویو ات
داشتم میرفتم که دیدم اون آقا هه و یونگی یجوری هم دیگه رو میبینن .
یونگی همکلاسی دوران دبیرستان من خیلی مهربون بود و خیلی کمکم میکرد رفتم پیش یونگی زمانی که رفتم پیش یونگی اون آقاهه رفت و قهوشو نبرد
ات = سلام یونگی چخبر چیکارا میکنی ؟
یونگی = اتتتتتت خوبی چطوری دختر وای یادم نبود من باهات قهرم
ات = چرا ؟
یونگی = نامرد بهم قول داره بودی باهم بریم بیرون ولی نیومدم من قهرم( زیر خنده )
ات = وای ببخشید نظرت چیه فردا بریم بیرون
یونگی = مرسی کیوت خانوم راستی برای مهمونی امشب هم حتما میام
ات = اره حتما. ببخشید من باید برم کار دارم خداحافظ گربه کوچولو
یونگی = خداحافظ شیرنی من
ویو جونگوک
من هنوز نرفته بودم اون داشت جلو چشم من با کراشم لاس میزد یا من اینطور فکر میکنم به هر حال رفتم شرکت و کارو کردم و کل روز ذهنم درگیر اون دختره بود اون خیلی خوشکل بود یدفه یاد مهمانی امشب افتادم مهمانی ساعت ۸ بود الان ساعت ۶ پس وقت دارم رفتم خونه یه دوش ۲۰ مینی گرفتم آماده شدم تو اینه به خودم نگاه کردم ماشالله عجب پسری شدم جذاب خوشتیپ عالی اصلا
آماده شدم رفتم سوار ماشین شدم و بعد ۲۰ دقیقه رسیدم
یه مهمانی خیلی بزرگ بود یکم نشستیم و صاحب کافه اومد و گفت یه مسابقه موسیقی برای سرگرمی داریم به فرد برنده جایزه محشری خواهیم داد .....
داشت میگفت کی داوطلب میشه که یونگی سریع
پایلن پارت لباس ات و جنگکوک و یونگی رو میزارم
۱.۱k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.