Part 20
Part 20
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[سوار ماشین شدیم چون خیلی خسته شده بودم خوابم برده بود.]
چشمامو باز کردم دیدم توی اتاق هیون هستم.
ای وای چرا سرم درد میکنه!
رفتم اتاق نشیمن نشستم.
ا/ت: ببخشید هیون کجاست؟
خدمتکار:ایشون کار داشتن رفتن بیرون.آهان آقای هیون گفتن اگه دوس داشتید برین حموم بهم خبر بدین.
ا/ت:آره یکم خستم برفتم حموم خستگیم در میره.
خدمتکار:پس حموم رو براتون حاضر کنیم؟
ا/ت:بله.
رفتم حموم یادم افتاد من با خودم لباس نیاوردم.صدای هیون اومد.
ا/ت:هیون
هیون:بله
ا/ت:هیون من لباس ندارم.
هیون:رفتم برات چندتا لباس خریدم روی تختم هستن هر کدوم رو دوس داشتی بپوش.
ا/ت:ممنون.
هیون:خواهش میکنم.
(چند دقیقه بعد)
هیون:ا/ت یکم خودتو خوشگل کن الان مهمون میاد خونه می خوام بگم تو دوست دخترمی اشکال نداره که!!
ا/ا:باشه،نه بابا چه اشکالی آخه.
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[سوار ماشین شدیم چون خیلی خسته شده بودم خوابم برده بود.]
چشمامو باز کردم دیدم توی اتاق هیون هستم.
ای وای چرا سرم درد میکنه!
رفتم اتاق نشیمن نشستم.
ا/ت: ببخشید هیون کجاست؟
خدمتکار:ایشون کار داشتن رفتن بیرون.آهان آقای هیون گفتن اگه دوس داشتید برین حموم بهم خبر بدین.
ا/ت:آره یکم خستم برفتم حموم خستگیم در میره.
خدمتکار:پس حموم رو براتون حاضر کنیم؟
ا/ت:بله.
رفتم حموم یادم افتاد من با خودم لباس نیاوردم.صدای هیون اومد.
ا/ت:هیون
هیون:بله
ا/ت:هیون من لباس ندارم.
هیون:رفتم برات چندتا لباس خریدم روی تختم هستن هر کدوم رو دوس داشتی بپوش.
ا/ت:ممنون.
هیون:خواهش میکنم.
(چند دقیقه بعد)
هیون:ا/ت یکم خودتو خوشگل کن الان مهمون میاد خونه می خوام بگم تو دوست دخترمی اشکال نداره که!!
ا/ا:باشه،نه بابا چه اشکالی آخه.
۲۵.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.