بیست پنج
#بیست_پنج
کلی بالا پایین شدیم و اخرم قلبم تیر کشید ولی نمیخواستم نگران شه جوری که نفهمه یه قرص گزاشتم دهنم و اب خوردم
حالم که بهتر شد بعداز ناهار رفتیم خونه
حالو هوای خودمم یکم عوض شده بود
لباسامو ک عوض کردم جلو تلوزیون نشستم و کانالارو جابه جا کردم
هانا اومد پایینو گفت
+میگم تو بلد نیستی هیچی درست کنی؟
-غذا؟
+نه...بچه،غذا دیگع
-غذا بلد نیستم ولی بوه چرا،میخوای؟
لبخند خبیثمو که دید فهمید چی گفته و دستشو گزاشت رو دهنش...
با خنده گفتم
-بلدی چیزی درس کنی
چشاشو تو کاسه چرخوند
+ارع بلدم خورش کرفس درس کنم
-جووووونه منننن؟
+جووونه تو😐
-اغا من نوکرتمممم بیا درس کن بخوریم
+خسسستم
رفتم پشت سرشو هلش دادم تو اشپزخونه
+نکن نکن خستمههه
-برو برو غر نزن
+خب بابااا...زنگ بزن ارمانو ارشامم بیان
گوشیمو از جیبم در اوردمو زنگ زدم به ارشام
گفتم
هانا،خورشت کرفس
گف+با کله میام
اون شبو با خورشت کرفس هانا سر کردیم خدایی خیلی خوشمزه بود
شب وقتی داشتم میرفتم بخوابم صدام زد
+آرساام
برگشتم طرفش
+میگمااا تو بلدی مو ببافی؟
یه ابروم رفت بالا
-مو ببافم؟
به موهای بازش که شدیدا ازشون خوشم میومد اشارع کرد
+شب اگه باز باشه خوابم نمیبره
-درد نمیگیرع؟
+نه عادت کردم...میبافیش واسم؟
-باشه
دنبالش رفتم تو اتاقو پشتش رو تخت نشستم
موهاش تا پایین گودی کمرش بود و واقعا دوسش داشتم
براش بافتمشو از اتاق اومدم بیرون
و یه رایت رفتم بخوابم
صب با صدای ساعت روی میز کنار تخت بلند شدم
بهش نگاه کردم هفت بود
خاموشش کردم و رفتم تو حموم داخل اتاق
بعد از یه درش اب گرم اومدم بیرون و یه جین یشمی پوشیدم با یه لباش لی ابی، موهامو درس کردم و ساعتو بستم و بعد از برداشتن سویبچ و کیف و گوشیو کتم از اتاق اومدم بیرون
از پله ها که اومدم پایین زنگ درو زدن
حدس میزدم ارشام باشه درو واسش باز کردم و اومد تو
تواشپزخونه بودم و داشتم قهوه درس میکردم که اومد پیشم
+سلام
-سلام
+هانا خوابه؟
سرمو تکون دادم
-قهوه میخوری؟
+اره
برا اونم ریختمو به اپن تکیه دادم
هانا همونطور که با یه دست چشمشو میمالید اومد پایین
به ساعت نگاه کردم
۷:۳۰
زیر لب گفتم
-چه سحر خیز
+به به پرنسس از خواب بیدار شدن
هانا با یه چشم نگاش کردو گفت
+مسخره میکنی؟
+اختیار دارین با این موهای ژولیده و چشای پف ما مگهه میتونیم پرنسسو مسخره کنیم
+کوفت سره صبه حال ندارم جوابتو بدم
رو به من گفت
+چه شیک کردین کجا؟
-شرکت
نظــــــــــــــر 🙈 🙈 ✨ 👽
کلی بالا پایین شدیم و اخرم قلبم تیر کشید ولی نمیخواستم نگران شه جوری که نفهمه یه قرص گزاشتم دهنم و اب خوردم
حالم که بهتر شد بعداز ناهار رفتیم خونه
حالو هوای خودمم یکم عوض شده بود
لباسامو ک عوض کردم جلو تلوزیون نشستم و کانالارو جابه جا کردم
هانا اومد پایینو گفت
+میگم تو بلد نیستی هیچی درست کنی؟
-غذا؟
+نه...بچه،غذا دیگع
-غذا بلد نیستم ولی بوه چرا،میخوای؟
لبخند خبیثمو که دید فهمید چی گفته و دستشو گزاشت رو دهنش...
با خنده گفتم
-بلدی چیزی درس کنی
چشاشو تو کاسه چرخوند
+ارع بلدم خورش کرفس درس کنم
-جووووونه منننن؟
+جووونه تو😐
-اغا من نوکرتمممم بیا درس کن بخوریم
+خسسستم
رفتم پشت سرشو هلش دادم تو اشپزخونه
+نکن نکن خستمههه
-برو برو غر نزن
+خب بابااا...زنگ بزن ارمانو ارشامم بیان
گوشیمو از جیبم در اوردمو زنگ زدم به ارشام
گفتم
هانا،خورشت کرفس
گف+با کله میام
اون شبو با خورشت کرفس هانا سر کردیم خدایی خیلی خوشمزه بود
شب وقتی داشتم میرفتم بخوابم صدام زد
+آرساام
برگشتم طرفش
+میگمااا تو بلدی مو ببافی؟
یه ابروم رفت بالا
-مو ببافم؟
به موهای بازش که شدیدا ازشون خوشم میومد اشارع کرد
+شب اگه باز باشه خوابم نمیبره
-درد نمیگیرع؟
+نه عادت کردم...میبافیش واسم؟
-باشه
دنبالش رفتم تو اتاقو پشتش رو تخت نشستم
موهاش تا پایین گودی کمرش بود و واقعا دوسش داشتم
براش بافتمشو از اتاق اومدم بیرون
و یه رایت رفتم بخوابم
صب با صدای ساعت روی میز کنار تخت بلند شدم
بهش نگاه کردم هفت بود
خاموشش کردم و رفتم تو حموم داخل اتاق
بعد از یه درش اب گرم اومدم بیرون و یه جین یشمی پوشیدم با یه لباش لی ابی، موهامو درس کردم و ساعتو بستم و بعد از برداشتن سویبچ و کیف و گوشیو کتم از اتاق اومدم بیرون
از پله ها که اومدم پایین زنگ درو زدن
حدس میزدم ارشام باشه درو واسش باز کردم و اومد تو
تواشپزخونه بودم و داشتم قهوه درس میکردم که اومد پیشم
+سلام
-سلام
+هانا خوابه؟
سرمو تکون دادم
-قهوه میخوری؟
+اره
برا اونم ریختمو به اپن تکیه دادم
هانا همونطور که با یه دست چشمشو میمالید اومد پایین
به ساعت نگاه کردم
۷:۳۰
زیر لب گفتم
-چه سحر خیز
+به به پرنسس از خواب بیدار شدن
هانا با یه چشم نگاش کردو گفت
+مسخره میکنی؟
+اختیار دارین با این موهای ژولیده و چشای پف ما مگهه میتونیم پرنسسو مسخره کنیم
+کوفت سره صبه حال ندارم جوابتو بدم
رو به من گفت
+چه شیک کردین کجا؟
-شرکت
نظــــــــــــــر 🙈 🙈 ✨ 👽
۶.۵k
۱۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.