(اون برادر من نیست)
P32
****منم دستامو دور ***گر**دنش حلقه کردمو باهاش همکاری میکردم****
***بعد از چند ثانیه****ل***بش رو از روی **ل**بم برداشت و توی چشمام خمار نگاه کرد ***
جونگ کوک: میخوام بیشتر از اینا پیش برم
***و بعد رفت سراغ *****گر***دنم و ****ما*****رک های ع***میق میذاشت ***
***دیگ تقریبا همه ی ***دک***مه های لباسم رو****با***ز کرده بود ***
***و دستش رو روی ****کم****رم می***کش****ید و قفل ******سو*****تیننمو ****با***ز میکرد
دستشو برد **زی***ر *********سی***نه هام و ***ما***ساژ میداد
***و کم کم بل**ندم ک**رد از روی ک**ناپه رو برد ***روی تخ**ت و کارش رو شروع کرد********.
****صبح زود از خواب بیدار شدم که دیدم جونگ کوکم کنارمه ویندوزم هنوز بالا نیومده بود ......دیشب چی شده بود ......ولی از اینکه دیشب با جونگ کوک ***خوا***بیدم ......خبر داشتم ....و این منو یه کمی معذب میکرد***
***که دیدم صدای گوشیم از بیرون میاد .....یکم که به خودم دقت کردم ...از سر و وضع خودم مطلع شدم ......یه نگا به جونگ کوک انداختم که دیدم هنوز خوابش سنگینه ...پس از فرصت استفاده کردمو و لباسامو سریع پوشیدم ****
***از اتاق اومدم بیرون دیدم گوشیم افتاده زیر کاناپه ....رفتم و برش داشتم دیدم مامان بهم ۱۴بار زنگ زده و من جواب ندادم ....هول شدم ...و میخواستم شمارشو سریع بگیرم
که صدای آشنایی به گوشم خورد...........
ادامه دارد.......
****منم دستامو دور ***گر**دنش حلقه کردمو باهاش همکاری میکردم****
***بعد از چند ثانیه****ل***بش رو از روی **ل**بم برداشت و توی چشمام خمار نگاه کرد ***
جونگ کوک: میخوام بیشتر از اینا پیش برم
***و بعد رفت سراغ *****گر***دنم و ****ما*****رک های ع***میق میذاشت ***
***دیگ تقریبا همه ی ***دک***مه های لباسم رو****با***ز کرده بود ***
***و دستش رو روی ****کم****رم می***کش****ید و قفل ******سو*****تیننمو ****با***ز میکرد
دستشو برد **زی***ر *********سی***نه هام و ***ما***ساژ میداد
***و کم کم بل**ندم ک**رد از روی ک**ناپه رو برد ***روی تخ**ت و کارش رو شروع کرد********.
****صبح زود از خواب بیدار شدم که دیدم جونگ کوکم کنارمه ویندوزم هنوز بالا نیومده بود ......دیشب چی شده بود ......ولی از اینکه دیشب با جونگ کوک ***خوا***بیدم ......خبر داشتم ....و این منو یه کمی معذب میکرد***
***که دیدم صدای گوشیم از بیرون میاد .....یکم که به خودم دقت کردم ...از سر و وضع خودم مطلع شدم ......یه نگا به جونگ کوک انداختم که دیدم هنوز خوابش سنگینه ...پس از فرصت استفاده کردمو و لباسامو سریع پوشیدم ****
***از اتاق اومدم بیرون دیدم گوشیم افتاده زیر کاناپه ....رفتم و برش داشتم دیدم مامان بهم ۱۴بار زنگ زده و من جواب ندادم ....هول شدم ...و میخواستم شمارشو سریع بگیرم
که صدای آشنایی به گوشم خورد...........
ادامه دارد.......
۱۶.۹k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.