🍾🍷𝕐𝕠𝕦 𝕘𝕠𝕥 𝕕𝕣𝕦𝕟𝕜🍷🍾○●RM●○
+یعنی کجاست
به ساعت روی دیوار که نشون دهنده ی ساعت سه شب بود خیره شدم .
هنوز نامجون نیومده بود خونه ... خیلی نگران بودم .. البته ... چند روزی هست که حس میکنم منو مثل قبلا دوست نداره .
یعنی کار بدی کردم ؟ یا ... ذهنم درگیر این چیزا بود که با باز شدن در تو جام تکونی خوردم و سریع از سر جام بلند شدم.
با نمایان شدن هیکل نامجون به طرفش رفتم و بغلش کردم .. دریغ از اینکه اون متقابلا بغلم کنه ... صدای شیشه های شکسته شده ی قلبمو شنیدم ... مگه من چیکار کرده بودم.
ازش جدا شدم و توی چشمای بی حسش نگاه کردم...
+دیگه دوستم نداری
بغض گلومو گرفت و چشمام قرمز شد و توشون جاری از اشک شد.
نامجون متقابل به چشمام خیره شد و گفت :
_مست کردی؟
خنده ای با بغض کردم و دماغمو بالا کشیدم و گفتم :
+نه .. هوشیار هوشیارم .... توچی ... تو مستی؟
نامجون پزخندی زد و ا.ترو کنار زد و به سمت اتاق مشترکشون که حالا فقط نامجون شبا توش میخوابید شد.
ا.ت سرجاش سر خورد و سرش رو انداخت پایین و شروع کرد به گریه کردن.
اره مستم ... از عطر تو نامجون ... اره مستم ... از عشق تو نامجون ... ولی من ضرفیتم بالاتر از چیزیه که تو میبینی
از جاش بلند شد و به سمت اتاقشون رفت ... در زد و وارد ضد و نامجون رو درحالی که داشت به صفحه ی موبایلش لبخند میزد دید.
جلو تر رفت و روبه نامجون با صدای بغضیش گفت:
+از من خوشگل تره؟
نامجون لبخندشو محو کرد به ا.ت خیره شد.
_چی میگی؟
لبخند پر از غمی زد و دوباره به حرف آمد و گفت:
+پولدار تره؟
_کی
+همبازیه جدیدتو میگم
_دهنتو ببند
+اگه نبندم چی
_خفه شووو
با سیلی محکمی که توی گوشش خورد سرش گیج رفت و با سر محکم به زمین خورد.
+حیییییح
با سردرد بدی که بهم وارد شد .. سرم رو بلند کردم و نفس نفس زدم .. دورو ورم رو نگاه کردم که با نامجونی که نگران داشت نگام میکرد خیره شدم
توی چشمان اشک جم شد و به چشمای نگران نامجون خیره شدم.
نامجون بهم نزدیک تر شد و گفت:
_ا.ت خوبی ...نترس .. فقط یه خواب بود.
نامجون بغلم کرد و سرم رو روی سینش گذاشت و موهامو نوازش کرد
+هاع
گیج گفتم که نامجون خندید و گفت :
+هیچی نیست عشقم ... مثل اینکه دیشب زیاد مست کردی!
به ساعت روی دیوار که نشون دهنده ی ساعت سه شب بود خیره شدم .
هنوز نامجون نیومده بود خونه ... خیلی نگران بودم .. البته ... چند روزی هست که حس میکنم منو مثل قبلا دوست نداره .
یعنی کار بدی کردم ؟ یا ... ذهنم درگیر این چیزا بود که با باز شدن در تو جام تکونی خوردم و سریع از سر جام بلند شدم.
با نمایان شدن هیکل نامجون به طرفش رفتم و بغلش کردم .. دریغ از اینکه اون متقابلا بغلم کنه ... صدای شیشه های شکسته شده ی قلبمو شنیدم ... مگه من چیکار کرده بودم.
ازش جدا شدم و توی چشمای بی حسش نگاه کردم...
+دیگه دوستم نداری
بغض گلومو گرفت و چشمام قرمز شد و توشون جاری از اشک شد.
نامجون متقابل به چشمام خیره شد و گفت :
_مست کردی؟
خنده ای با بغض کردم و دماغمو بالا کشیدم و گفتم :
+نه .. هوشیار هوشیارم .... توچی ... تو مستی؟
نامجون پزخندی زد و ا.ترو کنار زد و به سمت اتاق مشترکشون که حالا فقط نامجون شبا توش میخوابید شد.
ا.ت سرجاش سر خورد و سرش رو انداخت پایین و شروع کرد به گریه کردن.
اره مستم ... از عطر تو نامجون ... اره مستم ... از عشق تو نامجون ... ولی من ضرفیتم بالاتر از چیزیه که تو میبینی
از جاش بلند شد و به سمت اتاقشون رفت ... در زد و وارد ضد و نامجون رو درحالی که داشت به صفحه ی موبایلش لبخند میزد دید.
جلو تر رفت و روبه نامجون با صدای بغضیش گفت:
+از من خوشگل تره؟
نامجون لبخندشو محو کرد به ا.ت خیره شد.
_چی میگی؟
لبخند پر از غمی زد و دوباره به حرف آمد و گفت:
+پولدار تره؟
_کی
+همبازیه جدیدتو میگم
_دهنتو ببند
+اگه نبندم چی
_خفه شووو
با سیلی محکمی که توی گوشش خورد سرش گیج رفت و با سر محکم به زمین خورد.
+حیییییح
با سردرد بدی که بهم وارد شد .. سرم رو بلند کردم و نفس نفس زدم .. دورو ورم رو نگاه کردم که با نامجونی که نگران داشت نگام میکرد خیره شدم
توی چشمان اشک جم شد و به چشمای نگران نامجون خیره شدم.
نامجون بهم نزدیک تر شد و گفت:
_ا.ت خوبی ...نترس .. فقط یه خواب بود.
نامجون بغلم کرد و سرم رو روی سینش گذاشت و موهامو نوازش کرد
+هاع
گیج گفتم که نامجون خندید و گفت :
+هیچی نیست عشقم ... مثل اینکه دیشب زیاد مست کردی!
۴۲.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.