پارت ۱۰
پارت ۱۰#
پرونده میکنم همه رو متفرق کن . اونم احترام گداشت و رفت و یکی از مسئول ارژانس اومد سمتم و گفت *متاسفانه فوت شده َضربه به پشت
سرش وارد شده و نخاع قطع میشه و باعث مرگ میشه .من*خیل خوب یه گزارشو بدین به من که وارد کنم .اونم برگه رو داد و گفت چندتا
جا رو امضا کنم منم امضا کردم بعداوناهم جسد رو بردن و روبه به یکی از افسرا گفتم * افخمی که اومد بگین بیاد اتاق من
روبه سعیدی سربازه گفتم* قاتل رو بفرستید انفرادی فردا ازش بازجویی میکنم و پرونده هردوشون رو برام بیار. هردو اطاعت گفتن و رفتن
منم رفتم توی اتاقم و روی صندلیم نشستم و مشغول پرکردن برگه ها شدم بعد از چند لحظه سرباز اومد داخل و پرونده هارو اورد و رفت
منم مشغول خوندن پروندشون شدم ارسلان هاشمی اون کسی بود که به قتل رسیده بود داشتم بررسی میکردم پرونده قاتل که در زدن
و افخمی اومد داخل اخمی کردم و گفتم*جناب افخمی خوش اومدین مثه اینکه شیفت شما بوده من گزارش این کارتون رو میدم توی پرونده
کاریتون درج میشه امیدوارم دلیل قانع کننده ایی داشته باشید برای نبودتون . افخمی با ترس گفت*خیلی معذرت میخوام جناب سرگرد
از خونه زنگ زدن خانومم که پا به ماه بود حالش بد شده بود شرمنده هل کردم ،بعد سرش رو انداخت پایین ،کمی اخمم باز شدوگفتم*
خیل خوب الان حال خانومتون چطوره؟.افخمی*خداروشکر خطر رفع شده .من*باشه می تونی بری ولی دفعه بعد اطلاع بدید ولی من
باید گزارش کارتون رو بدم نگران نباشید با سرهنگ صحبت میکنم میتونید برید.افخمی*ممنون اطاعت .احترام گذاشت و رفت
کمی بعد موندم کارها رو راست و ریست کردم و وسایلمو برداشتم و رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم بعد از چند مین پشت
چراغ قرمز گیر کردم .از اینه به پشت سرم نگاه کردم با دیدن دوتا ماشین با اون صدای اهنگ سرسام اورشون سریع شیشه رو دادم بالا
دقیا ماشیناشون کنارم ترمز کردن خدا رو شکر متوجه نشدن تا چراغ سبز شد سریع بگاز تا خونه رفتم وقتی رسیدم ماشینو بردم داخل
پارک کردم و به طرف ورودی رفتم تا خواستم درو باز در باز شد وخانواده امیری بودن که میخواستن برن .اقامحمد با دیدن من خندید
و گفت*عه دخترم رسیدی .منم خندیدم گفتم*بله سلام.ژیلاخانوم *سلام عزیزم خب کارت درست شد؟
من*اها اون دوتا زندانی دعوا کرده بودن و یکیشون کشته میشه ولی دلیل دعوا رو نمیدونم فردا بازجویی میکنم ازش.ژیلاخانوم*اخی خدا بیامورزه
بعد کمی ایستادن دیگه باهااشونخداحافظی کردم واینا رفتن ولی دقیقه اخر که رامتین خواست از کنارم رد بشه زیر گوشم گفت*کارتو تلافی میکنم
منو سوژه میکنی .اوه اوه فهمیده بود منم زدم تو کوچه علی چپ و برگشتم وگفتم*متوجه نمیشم منظورتو؟!.اونم یه تای ابروشو داد بالا و معنی دار
نگام کرد و رفت اوه اوه خدا رحم کنه چطور میخواد تلافی کنه خلاصه رفتم داخل اول لباسامو با لباس راحتی عوض کردم و تو پذیرایی کنار
روژی نشستم که اون زیر گوشم گفت*خخخ رویا نبودی ببینی رامتین لو رفت هرچی خواست کت جلوش بگیره ولی بلاخره فهمیدن همه ولی
چیزی خیلی لو ندادن ولی مشخص بود میخوان بخندن .من *اره فهمیدم لحطه اخر که میخواستن برن گفت تلافی میکنم فهمید کار من بوده ههه
دیگه چیز خاصی نگفتیم کمی صحبت کردیم و بعد کمک مامان کردیم و ضرفا رو شستیم و بعد لالا کردیم .
از زبان رامتین#وای از موقعه ایی که برگشتیم مامان یه ریز داره تعریف این دخترا رو میکنه وای چقدرفلاانن چقدر بهمانن باباهم ماشالا تایید
میکنه تازه دوتاهم میزاره روش اخ اخ چقدر منو رامین حرص خوردیم از دست این دوتا دختر بچه .اول که پای رامین داغون کردن البته تقصیر
خودش بودا کرم ریخت بدترش سرش اورد دختره خخخ ولی خب من کاری نکرده بودم نگاه کن تورو خدا ابرومو تو دفعه اول کرد تو پاچه
شلوارم دختره خشتکمو خیس کرد چقدر حرص خوردم رامین گشادم هرهر میخنده یعنی دست کنم دهنشو جر بدم ملت داداش دارن ماهم داداش داریم
پرونده میکنم همه رو متفرق کن . اونم احترام گداشت و رفت و یکی از مسئول ارژانس اومد سمتم و گفت *متاسفانه فوت شده َضربه به پشت
سرش وارد شده و نخاع قطع میشه و باعث مرگ میشه .من*خیل خوب یه گزارشو بدین به من که وارد کنم .اونم برگه رو داد و گفت چندتا
جا رو امضا کنم منم امضا کردم بعداوناهم جسد رو بردن و روبه به یکی از افسرا گفتم * افخمی که اومد بگین بیاد اتاق من
روبه سعیدی سربازه گفتم* قاتل رو بفرستید انفرادی فردا ازش بازجویی میکنم و پرونده هردوشون رو برام بیار. هردو اطاعت گفتن و رفتن
منم رفتم توی اتاقم و روی صندلیم نشستم و مشغول پرکردن برگه ها شدم بعد از چند لحظه سرباز اومد داخل و پرونده هارو اورد و رفت
منم مشغول خوندن پروندشون شدم ارسلان هاشمی اون کسی بود که به قتل رسیده بود داشتم بررسی میکردم پرونده قاتل که در زدن
و افخمی اومد داخل اخمی کردم و گفتم*جناب افخمی خوش اومدین مثه اینکه شیفت شما بوده من گزارش این کارتون رو میدم توی پرونده
کاریتون درج میشه امیدوارم دلیل قانع کننده ایی داشته باشید برای نبودتون . افخمی با ترس گفت*خیلی معذرت میخوام جناب سرگرد
از خونه زنگ زدن خانومم که پا به ماه بود حالش بد شده بود شرمنده هل کردم ،بعد سرش رو انداخت پایین ،کمی اخمم باز شدوگفتم*
خیل خوب الان حال خانومتون چطوره؟.افخمی*خداروشکر خطر رفع شده .من*باشه می تونی بری ولی دفعه بعد اطلاع بدید ولی من
باید گزارش کارتون رو بدم نگران نباشید با سرهنگ صحبت میکنم میتونید برید.افخمی*ممنون اطاعت .احترام گذاشت و رفت
کمی بعد موندم کارها رو راست و ریست کردم و وسایلمو برداشتم و رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم بعد از چند مین پشت
چراغ قرمز گیر کردم .از اینه به پشت سرم نگاه کردم با دیدن دوتا ماشین با اون صدای اهنگ سرسام اورشون سریع شیشه رو دادم بالا
دقیا ماشیناشون کنارم ترمز کردن خدا رو شکر متوجه نشدن تا چراغ سبز شد سریع بگاز تا خونه رفتم وقتی رسیدم ماشینو بردم داخل
پارک کردم و به طرف ورودی رفتم تا خواستم درو باز در باز شد وخانواده امیری بودن که میخواستن برن .اقامحمد با دیدن من خندید
و گفت*عه دخترم رسیدی .منم خندیدم گفتم*بله سلام.ژیلاخانوم *سلام عزیزم خب کارت درست شد؟
من*اها اون دوتا زندانی دعوا کرده بودن و یکیشون کشته میشه ولی دلیل دعوا رو نمیدونم فردا بازجویی میکنم ازش.ژیلاخانوم*اخی خدا بیامورزه
بعد کمی ایستادن دیگه باهااشونخداحافظی کردم واینا رفتن ولی دقیقه اخر که رامتین خواست از کنارم رد بشه زیر گوشم گفت*کارتو تلافی میکنم
منو سوژه میکنی .اوه اوه فهمیده بود منم زدم تو کوچه علی چپ و برگشتم وگفتم*متوجه نمیشم منظورتو؟!.اونم یه تای ابروشو داد بالا و معنی دار
نگام کرد و رفت اوه اوه خدا رحم کنه چطور میخواد تلافی کنه خلاصه رفتم داخل اول لباسامو با لباس راحتی عوض کردم و تو پذیرایی کنار
روژی نشستم که اون زیر گوشم گفت*خخخ رویا نبودی ببینی رامتین لو رفت هرچی خواست کت جلوش بگیره ولی بلاخره فهمیدن همه ولی
چیزی خیلی لو ندادن ولی مشخص بود میخوان بخندن .من *اره فهمیدم لحطه اخر که میخواستن برن گفت تلافی میکنم فهمید کار من بوده ههه
دیگه چیز خاصی نگفتیم کمی صحبت کردیم و بعد کمک مامان کردیم و ضرفا رو شستیم و بعد لالا کردیم .
از زبان رامتین#وای از موقعه ایی که برگشتیم مامان یه ریز داره تعریف این دخترا رو میکنه وای چقدرفلاانن چقدر بهمانن باباهم ماشالا تایید
میکنه تازه دوتاهم میزاره روش اخ اخ چقدر منو رامین حرص خوردیم از دست این دوتا دختر بچه .اول که پای رامین داغون کردن البته تقصیر
خودش بودا کرم ریخت بدترش سرش اورد دختره خخخ ولی خب من کاری نکرده بودم نگاه کن تورو خدا ابرومو تو دفعه اول کرد تو پاچه
شلوارم دختره خشتکمو خیس کرد چقدر حرص خوردم رامین گشادم هرهر میخنده یعنی دست کنم دهنشو جر بدم ملت داداش دارن ماهم داداش داریم
۸.۱k
۲۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.