7دقیقه در بهشت
7دقیقه در بهشت
p: 2
*ویو ا.ت*
کمد خیلی کوچیک بود همش به لیا فحش میدادم سعی میکردم عادی باشم ولی مگه میشد یهو با صدایی پسره به خودم امدم
+ها
_عصبی شدی کوچولو*پوزخند*
+بخاطر یه بازی مسخره نه
_قیافت اینو نمیگه
+هفت دقیقه که چیزی نیست که بخام دروغ بگم
_شاید
*ویو جونگکوک*
وای که چقدر بامزه بود نمیخاست من بفهمم که هم میترسه هم خجالت میکشه خنده ای زیرکی کردم دو دقیقه مونده بود... بلخره تموم شد رفتیم بیرون
_دیگه نیازی نیست که عصبی بشی کوچولو
+عصبی نبودم..مرتیکه هشتاد تیکه
*ویو ا.ت*
اهی کشیدم و لباسامو عوض کردم رفتم خونه همش به اون هفت دقیقه فک میکردم بهش نمیخورد دبیرستانی باشه هی رو تخت اینور اونور میشدم به ساعت نگاه کردم..یا حضرت جن کی ساعت چهار صبح شد..؟
p: 2
*ویو ا.ت*
کمد خیلی کوچیک بود همش به لیا فحش میدادم سعی میکردم عادی باشم ولی مگه میشد یهو با صدایی پسره به خودم امدم
+ها
_عصبی شدی کوچولو*پوزخند*
+بخاطر یه بازی مسخره نه
_قیافت اینو نمیگه
+هفت دقیقه که چیزی نیست که بخام دروغ بگم
_شاید
*ویو جونگکوک*
وای که چقدر بامزه بود نمیخاست من بفهمم که هم میترسه هم خجالت میکشه خنده ای زیرکی کردم دو دقیقه مونده بود... بلخره تموم شد رفتیم بیرون
_دیگه نیازی نیست که عصبی بشی کوچولو
+عصبی نبودم..مرتیکه هشتاد تیکه
*ویو ا.ت*
اهی کشیدم و لباسامو عوض کردم رفتم خونه همش به اون هفت دقیقه فک میکردم بهش نمیخورد دبیرستانی باشه هی رو تخت اینور اونور میشدم به ساعت نگاه کردم..یا حضرت جن کی ساعت چهار صبح شد..؟
۲۲۰
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.