درخواستی
#درخواستی
°چندپارتی کوک°پارت7
وقتی کات کردین و تورو با یکی دیگه میبینه
ویو ا٫ت
+(خیلی نگران کوک بودم چرا یهو قطع کرد؟!کلی سوال تو ذهنم بود..نکنه حالش بد شده؟نکنه بلایی سرش اومده؟خیلی مست بود نکنه بلایی سر خودش بیاره؟نه اینطوری نمیشه من اینجا از نگرانی میمیرم)
+(ساعتو نگاه کردم ۳:۱۷ رو نشون میداد همه خواب بودن فرصت خوبی بود سریع لباسامو با یه هودی مشکی و شلوار بگ عوض کردم چنتا بالشت رو تختم گذاشتم و روشون پتو کشیدم تا کسی متوجه نبودم نشه گوشیمو گذاشتم تو جیبم کفشامو هم گرفتم دستم و آروم در اتاقمو باز کردم اول سرمو از در دراوردم و به اطرافم نگاهی انداختم.. بعد از اینکه مطمئن شدم کسی نیست خیلی آروم اومدم بیرون از اتاقم و درو بستم روی پنجه های پام راه میرفتم تا صدایی از خودم درنیارم از پله ها اومدم پایین و یکی از سویچ های روی میز رو برداشتم مطمئنم صبح همه متوجه نبودم میشن ولی کاریش نمیشه کرد باید میرفتم پیش کوک خیلی نگرانش بودم از خونه اومدم بیرون کفشام رو پام کردم.. سوار ماشین شدم و سمت خونه کوک روندم)
ویو کوک
(_از اینکه حرف دلم رو بهش زدم احساس راحتی میکردم ولی چه فایده؟مگه اینطوری پیشم برمیگرده؟
مشروبی که تو شیشه باقی مونده بود رو سرکشیدم..رو کاناپه دراز کشیدم و به ا٫تم فکر میکردم و آروم اشک میریخت کم کم داشت خوابم میبرد چشمامو بستم و سیاهی..)
ویو ا٫ت
رسیدم..سریع ماشینو پارک کردم و پیاده شدم پشت در خونش ایستادم....لطفا رمزو عوض نکرده باشه..آها باز شد بدون مکث وارد خونه شدم..چه بلایی سر اینجا اومده با دیدن وضع خونه نگرانیم صد برابر بیشتر شد..راهمو ادامه دادم که رسیدم به فیلترهای سیگار و شیشه های مشروب فیلتر های سیگار قابل شمارش نبودن همهجا روی زمین پخش بودن چند شیشه مشروب خالی روی زمین افتاده بودن چنتاشون هم شکسته بودن سرمو بلند کردم با جونگ کوک که روی کاناپه افتاده بود مواجه شدم...)
ادامه دارد.....
°چندپارتی کوک°پارت7
وقتی کات کردین و تورو با یکی دیگه میبینه
ویو ا٫ت
+(خیلی نگران کوک بودم چرا یهو قطع کرد؟!کلی سوال تو ذهنم بود..نکنه حالش بد شده؟نکنه بلایی سرش اومده؟خیلی مست بود نکنه بلایی سر خودش بیاره؟نه اینطوری نمیشه من اینجا از نگرانی میمیرم)
+(ساعتو نگاه کردم ۳:۱۷ رو نشون میداد همه خواب بودن فرصت خوبی بود سریع لباسامو با یه هودی مشکی و شلوار بگ عوض کردم چنتا بالشت رو تختم گذاشتم و روشون پتو کشیدم تا کسی متوجه نبودم نشه گوشیمو گذاشتم تو جیبم کفشامو هم گرفتم دستم و آروم در اتاقمو باز کردم اول سرمو از در دراوردم و به اطرافم نگاهی انداختم.. بعد از اینکه مطمئن شدم کسی نیست خیلی آروم اومدم بیرون از اتاقم و درو بستم روی پنجه های پام راه میرفتم تا صدایی از خودم درنیارم از پله ها اومدم پایین و یکی از سویچ های روی میز رو برداشتم مطمئنم صبح همه متوجه نبودم میشن ولی کاریش نمیشه کرد باید میرفتم پیش کوک خیلی نگرانش بودم از خونه اومدم بیرون کفشام رو پام کردم.. سوار ماشین شدم و سمت خونه کوک روندم)
ویو کوک
(_از اینکه حرف دلم رو بهش زدم احساس راحتی میکردم ولی چه فایده؟مگه اینطوری پیشم برمیگرده؟
مشروبی که تو شیشه باقی مونده بود رو سرکشیدم..رو کاناپه دراز کشیدم و به ا٫تم فکر میکردم و آروم اشک میریخت کم کم داشت خوابم میبرد چشمامو بستم و سیاهی..)
ویو ا٫ت
رسیدم..سریع ماشینو پارک کردم و پیاده شدم پشت در خونش ایستادم....لطفا رمزو عوض نکرده باشه..آها باز شد بدون مکث وارد خونه شدم..چه بلایی سر اینجا اومده با دیدن وضع خونه نگرانیم صد برابر بیشتر شد..راهمو ادامه دادم که رسیدم به فیلترهای سیگار و شیشه های مشروب فیلتر های سیگار قابل شمارش نبودن همهجا روی زمین پخش بودن چند شیشه مشروب خالی روی زمین افتاده بودن چنتاشون هم شکسته بودن سرمو بلند کردم با جونگ کوک که روی کاناپه افتاده بود مواجه شدم...)
ادامه دارد.....
۱۷.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.