( کوک)
( کوک)
گوک: لباسات شسته ششدن تا خشک شن تینجا بمون بد برو الانم بیا پاینن رنگت جوری پریده که شک ندارم دوباره پس میفتی از اتاق خارج شدم پش میز که خدمتکارا چیده بودم نشستم که با قدمای کسی فهمیدم داره میاد
کوک: بشین
نشست
خیلی ریز بود از اولسم شک کرده بودم راجبش که پسر بودنش عادی نیس
یکم نوک زد ب غدا و پاشد
بورام: من دیگه برم
کوک" اجوماااا
اجوما: بله ارباب
کوک: لباسایی که دادم بهت خشکن؟
اجوما: شرمنده هرباب ن هنوز
کوک" اشکال نداره ...میتونی بری
بر گشتم طرف دختر ....لعنتی من اسمشم نمیدونم
کوگ: دیدی؟ لباسات امادع نیس
بورام: اوهوم
کوک: منصفانس که اسممو میدونی اسمتو نمیدونم
بورام: خب من .....من پارک بورامم
کوک: ن نیستی
بورام: ببخشید؟
کوک: بورام پسرونس .... ولی تو .......دختری
بورام: پ..پارک ...یو...یوری
کوک: چرا لکنت گرفتی بچه نمیخورمت که
وای چه اسم نازی دارههههه
فک فکنم بعد از اتفاق دو هفته پیش که مخم درگیرش بود
اینکه فهمیدم دختره خیلی خوش .....
چیی؟
چرا بخداطر یکی که چندروزه میشناسم حیجان دارم وایییییی
اخمام رف تو هم
(بورام)
یدفعه اعصبی شدو رفت طبقه بالا
منم رو کاناپه نشستم بد یساعت همون زنه ....اجوما امد سمتم
اجوما: بفرما عزیزم لباسات
بلند شدم و بش احترام گزاشتم
بورام: خیلی ممنونم
اجوما: ارباب گفتن که درباره دختر بودنت ب کسی چییزی نمیگن و گفتن میتونید برید
بورام: خیلی ممنونمم😁
گوک: لباسات شسته ششدن تا خشک شن تینجا بمون بد برو الانم بیا پاینن رنگت جوری پریده که شک ندارم دوباره پس میفتی از اتاق خارج شدم پش میز که خدمتکارا چیده بودم نشستم که با قدمای کسی فهمیدم داره میاد
کوک: بشین
نشست
خیلی ریز بود از اولسم شک کرده بودم راجبش که پسر بودنش عادی نیس
یکم نوک زد ب غدا و پاشد
بورام: من دیگه برم
کوک" اجوماااا
اجوما: بله ارباب
کوک: لباسایی که دادم بهت خشکن؟
اجوما: شرمنده هرباب ن هنوز
کوک" اشکال نداره ...میتونی بری
بر گشتم طرف دختر ....لعنتی من اسمشم نمیدونم
کوگ: دیدی؟ لباسات امادع نیس
بورام: اوهوم
کوک: منصفانس که اسممو میدونی اسمتو نمیدونم
بورام: خب من .....من پارک بورامم
کوک: ن نیستی
بورام: ببخشید؟
کوک: بورام پسرونس .... ولی تو .......دختری
بورام: پ..پارک ...یو...یوری
کوک: چرا لکنت گرفتی بچه نمیخورمت که
وای چه اسم نازی دارههههه
فک فکنم بعد از اتفاق دو هفته پیش که مخم درگیرش بود
اینکه فهمیدم دختره خیلی خوش .....
چیی؟
چرا بخداطر یکی که چندروزه میشناسم حیجان دارم وایییییی
اخمام رف تو هم
(بورام)
یدفعه اعصبی شدو رفت طبقه بالا
منم رو کاناپه نشستم بد یساعت همون زنه ....اجوما امد سمتم
اجوما: بفرما عزیزم لباسات
بلند شدم و بش احترام گزاشتم
بورام: خیلی ممنونم
اجوما: ارباب گفتن که درباره دختر بودنت ب کسی چییزی نمیگن و گفتن میتونید برید
بورام: خیلی ممنونمم😁
۴.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.