•من زودتر عاشقت شدم♡
•منزودترعاشقتشدم♡
•p1
در مطب رو باز کردم.
منشی به احترامم بلند شد: خانم بیمار داخل هستن...
گفتم: باشه.وارد شدم.
دختره سر برگردوند.چشاش کاسه خون بود.
زیر چشاش گود افتاده بود.
گفتم: سلام!.با سر جوابمو داد.
نشستم روی صندلیم : خب، شروع کن.
شروع کرد.گفت و گفت.با شنیدن داستان زندگیش یاد داستان زندگیه خودم افتادم .
برگشتم به پنج سال۵پیش...
ادامهبدم؟
•p1
در مطب رو باز کردم.
منشی به احترامم بلند شد: خانم بیمار داخل هستن...
گفتم: باشه.وارد شدم.
دختره سر برگردوند.چشاش کاسه خون بود.
زیر چشاش گود افتاده بود.
گفتم: سلام!.با سر جوابمو داد.
نشستم روی صندلیم : خب، شروع کن.
شروع کرد.گفت و گفت.با شنیدن داستان زندگیش یاد داستان زندگیه خودم افتادم .
برگشتم به پنج سال۵پیش...
ادامهبدم؟
۶.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.