اسلاید دوم عکس پیانو....ممنون بابت حمایت هاتون
THE SPY🌘🖤
PART|43
بعد از اینکه قهوه هارو به اتاق برد سمت طبقه پایین راهی شد.
اون عمارت بهطرز سرسام آوری بزرگ بود و این جیمین و تحریک میکرد برای فوضولی.
زمانی که به انتهای پله ها میرسید سمت راستش دری بلند و بزرگ بود.
رفت سمت در و زمانی که بازش کرد با سالنی روبهرو شد که وایب بشدت کلاسیک و همچنین مدرنی میداد.
با کنجکاوی وارد شد اول سمت راستشو از نگاه گذروند و زیبایی های اون عمارت رو تحسین کرد و زمانی که سرشو سمت چپ چرخوند با پیانویی زیبا روبهرو شد.
چشماش برقی زد و سریع سمت پیانو رفت.
+زمان زیادی گذشته.(باذوق)
خب اون پیانو بلد بود ولی از بعد هیجده سالگیش زمانی که سرپرست پرورشگاه زمانی که داشت اونجا رو ترک میکرد بهش گفته بود باید پیانو و رها کنه و روی دانشکده پلیس تمرکز کنه که یهوقتی اخراج نشه و آیندش خراب نشه دیگه سمت پیانو نرفته بود، و تقریبا از اون موقع ۹ سالی میگذشت.
+نمیدونم هنوز میتونم بزنم یا نه.
با هیجان و ذوق پشت پیانو نشست و بازش کرد.
دستش و گذاشت روی پیانو.
+هنوزم همون حس و داره.
شروع کرد به فشار و حرکت دادن انگشت هاش و آهنگ مورد علاقه شو زد.
چشماشو بسته بود و توی خاطراتش غرق شده بود.
که یکهو صدای دست زدنی رو شنید و باترس چشماشو باز کرد.
گنگ و باتعجب به مرد قدبلند روبهروش خیره شد ، مونده بود که اون مرد کیه و چطور اومده اونجا
زمانی که در پشت سرش که باز بود رو دید متوجه قضیه شد.
- خیلی زیبا مینوازی
+ممنون
خواست بلند شه که مرد سریع بهسمتش اومد و نزاشت بلند بشه و دستاشو گذاشت روی دستای جیمین که روی پیانو بود.
+چیکار میکنید؟
-منم پیانو میزنم، نظرت چیه یک آهنگ رو باهم بزنیم؟
+آممم
و قبل از اینکه جیمین جواب منفی بده دستاشو روی دستای جیمین فشار داد.
پسری که موهای خاکستری و مشکی داشت دستاشونو هدایت میکرد و آهنگ و مینواخت و جیمین مثل یک عروسک خیمهشببازی دستاشو حرکت میداد.
زمانی که آخرین نوت رو نواختن صدای کسی توی سالن بلند شد که باعث شد جیمین با شتاب سرشو بالا بیاره.
- دارید چیکار میکنید؟
- هی وی
پسر پشت سرش ازش جدا شد و سمت مرد رفت و باهاش صمیمانه دست داد.
اما این مرد بود که داشت با نگاه سرد و نافذش به درون جیمین نفوذ میکرد.
- مدت زیادی گذشته کای، خوشحالم که میبینمت.
حمایت ؟♥️
PART|43
بعد از اینکه قهوه هارو به اتاق برد سمت طبقه پایین راهی شد.
اون عمارت بهطرز سرسام آوری بزرگ بود و این جیمین و تحریک میکرد برای فوضولی.
زمانی که به انتهای پله ها میرسید سمت راستش دری بلند و بزرگ بود.
رفت سمت در و زمانی که بازش کرد با سالنی روبهرو شد که وایب بشدت کلاسیک و همچنین مدرنی میداد.
با کنجکاوی وارد شد اول سمت راستشو از نگاه گذروند و زیبایی های اون عمارت رو تحسین کرد و زمانی که سرشو سمت چپ چرخوند با پیانویی زیبا روبهرو شد.
چشماش برقی زد و سریع سمت پیانو رفت.
+زمان زیادی گذشته.(باذوق)
خب اون پیانو بلد بود ولی از بعد هیجده سالگیش زمانی که سرپرست پرورشگاه زمانی که داشت اونجا رو ترک میکرد بهش گفته بود باید پیانو و رها کنه و روی دانشکده پلیس تمرکز کنه که یهوقتی اخراج نشه و آیندش خراب نشه دیگه سمت پیانو نرفته بود، و تقریبا از اون موقع ۹ سالی میگذشت.
+نمیدونم هنوز میتونم بزنم یا نه.
با هیجان و ذوق پشت پیانو نشست و بازش کرد.
دستش و گذاشت روی پیانو.
+هنوزم همون حس و داره.
شروع کرد به فشار و حرکت دادن انگشت هاش و آهنگ مورد علاقه شو زد.
چشماشو بسته بود و توی خاطراتش غرق شده بود.
که یکهو صدای دست زدنی رو شنید و باترس چشماشو باز کرد.
گنگ و باتعجب به مرد قدبلند روبهروش خیره شد ، مونده بود که اون مرد کیه و چطور اومده اونجا
زمانی که در پشت سرش که باز بود رو دید متوجه قضیه شد.
- خیلی زیبا مینوازی
+ممنون
خواست بلند شه که مرد سریع بهسمتش اومد و نزاشت بلند بشه و دستاشو گذاشت روی دستای جیمین که روی پیانو بود.
+چیکار میکنید؟
-منم پیانو میزنم، نظرت چیه یک آهنگ رو باهم بزنیم؟
+آممم
و قبل از اینکه جیمین جواب منفی بده دستاشو روی دستای جیمین فشار داد.
پسری که موهای خاکستری و مشکی داشت دستاشونو هدایت میکرد و آهنگ و مینواخت و جیمین مثل یک عروسک خیمهشببازی دستاشو حرکت میداد.
زمانی که آخرین نوت رو نواختن صدای کسی توی سالن بلند شد که باعث شد جیمین با شتاب سرشو بالا بیاره.
- دارید چیکار میکنید؟
- هی وی
پسر پشت سرش ازش جدا شد و سمت مرد رفت و باهاش صمیمانه دست داد.
اما این مرد بود که داشت با نگاه سرد و نافذش به درون جیمین نفوذ میکرد.
- مدت زیادی گذشته کای، خوشحالم که میبینمت.
حمایت ؟♥️
۳.۲k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.