ازدواج اجباریp10
کوک:سعی کردم به
ات نزدیک شم
ولی اون نمیخواست
و فکر میکرد دختر بازم
برای همین گفتم بیاد مدرک بدم
گفت بهم نزدیک نشو تا اون موقع
منم مجبور شدم
نزدیکش نشم بعد
رفتیم غذا بخوریم
ات زیاد معلوم بود اشتها نداره
بعد اینکه غذا تموم
شد چند دقیقه نشده بود که
ات با داد گفت مگه شما بیکارید
معلوم بود از دست من
اعصبانیه که بابای ات گفت
پت:دخترم چرا انقدر عصبی ای(با ملایمت)
(الان پدر ما بود میومد یکی میزد گوشمون🗿💔)
ات:بابا اصن حالم خوب نیست پاشو
بریم
پت و پک ومت ومک موافقت کردن بجز کوک
کوک:بنظرم یکم بگردیم نظر شما چیه خانوم کیم(پوزخند)
ات:نه(داد)
کوک:باشه حالا چرا میزنی
ات:نزدمت
کوک:بیا منو بخور
ات:خوردنی نیسی(پوزخند)
کوک:هوفف اصن پاشین بریم
ات:هههه
کوک:خواستم ببرمش و بهش بگم بریم الان ویدیو ها رو نشونش بدم
بهش گفتم فردا ولی نمیدونستم
انقد زود میریم
پس گفتم ات ی دیقه میای
ات:نه
کوک:اتت
ات:باشه حالا
یکم ازونجا دور شدیم
شرط نزاشتم خیلی وقته حواستون باشه🗿
ات نزدیک شم
ولی اون نمیخواست
و فکر میکرد دختر بازم
برای همین گفتم بیاد مدرک بدم
گفت بهم نزدیک نشو تا اون موقع
منم مجبور شدم
نزدیکش نشم بعد
رفتیم غذا بخوریم
ات زیاد معلوم بود اشتها نداره
بعد اینکه غذا تموم
شد چند دقیقه نشده بود که
ات با داد گفت مگه شما بیکارید
معلوم بود از دست من
اعصبانیه که بابای ات گفت
پت:دخترم چرا انقدر عصبی ای(با ملایمت)
(الان پدر ما بود میومد یکی میزد گوشمون🗿💔)
ات:بابا اصن حالم خوب نیست پاشو
بریم
پت و پک ومت ومک موافقت کردن بجز کوک
کوک:بنظرم یکم بگردیم نظر شما چیه خانوم کیم(پوزخند)
ات:نه(داد)
کوک:باشه حالا چرا میزنی
ات:نزدمت
کوک:بیا منو بخور
ات:خوردنی نیسی(پوزخند)
کوک:هوفف اصن پاشین بریم
ات:هههه
کوک:خواستم ببرمش و بهش بگم بریم الان ویدیو ها رو نشونش بدم
بهش گفتم فردا ولی نمیدونستم
انقد زود میریم
پس گفتم ات ی دیقه میای
ات:نه
کوک:اتت
ات:باشه حالا
یکم ازونجا دور شدیم
شرط نزاشتم خیلی وقته حواستون باشه🗿
۸.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.