عشق بی پروا ۲۵
دیانا :خدانکنه
ارسلان:یکم باهم حرف زدیم دراز کشیدیم
ساعت۶:۳۰
ارسلان:دیاناا
دیانا:جانم
ارسلان:پاشو اماده شو بریم بیمارستان
دیانا:باش ولی .....
ارسلان:ولی چی،!!!
دیانا:میترسم
ارسلان:یعنی به من اعتماد نداری
دیانا :چرا عشقم
ارسلان:پس بدو بریم فداتشم
دیانا:باش رفتم یه ست مانتو شلوار مشکی پوشیدم یه ریمل زدم بایه رژ
رفتم پایین
ارسلان:دیانا حاظری قشنگم
دیانا:اره
رسیدیم بیمارستان من با رومینا رفتم واسه تست
تموم شد ساعت ۱۰ تست اماده میشد رومینا هم سوار ماشینمون شدتا ۱۰ یه چرخ میزدیم که
ارسلان:جلو یه اب میوه فروشی وایسادم
دیانا چی میخوری فداتشم
دیانا:نمی دونم هرچی خودت خوردی
رومینا :من یه اب هندونه
ارسلان:رفتم یه اب هندونه🍉
دوتا مهیتو گرفتم
و اومد م خوردیم رفتیم جواب رو بگیریم
رومینا:من ....میرم بگیریم
ارسلان:نه خیر خودم میرم
رفتم گرفتم و ..........
ادامه داره❤💜🦉💜❤🦇💜❤
ارسلان:یکم باهم حرف زدیم دراز کشیدیم
ساعت۶:۳۰
ارسلان:دیاناا
دیانا:جانم
ارسلان:پاشو اماده شو بریم بیمارستان
دیانا:باش ولی .....
ارسلان:ولی چی،!!!
دیانا:میترسم
ارسلان:یعنی به من اعتماد نداری
دیانا :چرا عشقم
ارسلان:پس بدو بریم فداتشم
دیانا:باش رفتم یه ست مانتو شلوار مشکی پوشیدم یه ریمل زدم بایه رژ
رفتم پایین
ارسلان:دیانا حاظری قشنگم
دیانا:اره
رسیدیم بیمارستان من با رومینا رفتم واسه تست
تموم شد ساعت ۱۰ تست اماده میشد رومینا هم سوار ماشینمون شدتا ۱۰ یه چرخ میزدیم که
ارسلان:جلو یه اب میوه فروشی وایسادم
دیانا چی میخوری فداتشم
دیانا:نمی دونم هرچی خودت خوردی
رومینا :من یه اب هندونه
ارسلان:رفتم یه اب هندونه🍉
دوتا مهیتو گرفتم
و اومد م خوردیم رفتیم جواب رو بگیریم
رومینا:من ....میرم بگیریم
ارسلان:نه خیر خودم میرم
رفتم گرفتم و ..........
ادامه داره❤💜🦉💜❤🦇💜❤
۳.۶k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.