پارت۳۹
ویو جونکوک
یونا . باشه پس منم فردا میرم خونمون
جونکوک . الان داری تحدید میکنی 😐
یونا . زورم میرسه تحدید میکنم😎
جونکوک .🥸
یونا . پس من دیگه برم بخوابم که صبح زود بیدار بشم چمدونا...
جونکوک . یوناااااااا نرو(پرید تو حرفش)
یونا . 😳
جونکوک . تورو خداااااااااااااا 🥺
یونا . بابا شوخی کردم..........
ویو یونا . بعد کلیییی زر مفت رفتیم بخوابیم و دیگه ۵ صبح بود و ما تازه داشتیم میخوابیدم،رفتم تو اتاقی که جونکوک بهم داده بود لباسامو عوض کردم رفتم سرویس و کارای لازمو کردم و دیگه خوابیدم
ویو ا.ت
سرمو که گذاشتم رو شونه جونکوک خوابم بر آخه خسته بودم،تو اوج خواب بودم که یهو حس کردم ل.ب.ا.م داره..... چشمامو باز کردم دیدم جونکوک داره ل.ب.ا.م.و م.ی.خ.و.ر.ه منم باهاش همکاری کردم یه چند ثانیه تو همون حالت بودیم ولی بعدش زدم به س.ی.ن.ش که ولم کنه اونم ول کرد و بدون اینکه چیزی بگه بغلم کردو چشماشو بست منم تو بغلش یه احساس آرامش خواصی داشتم و بدون اینکه به چیزی فکر کنم چشامو بستم و خوابیدم
سلام بچهها ببخشید خدایی اینقدر دیر شد قول قول قول میدم جبران کنم عشقام دوستون دارم ❤️🙃 باییی
یونا . باشه پس منم فردا میرم خونمون
جونکوک . الان داری تحدید میکنی 😐
یونا . زورم میرسه تحدید میکنم😎
جونکوک .🥸
یونا . پس من دیگه برم بخوابم که صبح زود بیدار بشم چمدونا...
جونکوک . یوناااااااا نرو(پرید تو حرفش)
یونا . 😳
جونکوک . تورو خداااااااااااااا 🥺
یونا . بابا شوخی کردم..........
ویو یونا . بعد کلیییی زر مفت رفتیم بخوابیم و دیگه ۵ صبح بود و ما تازه داشتیم میخوابیدم،رفتم تو اتاقی که جونکوک بهم داده بود لباسامو عوض کردم رفتم سرویس و کارای لازمو کردم و دیگه خوابیدم
ویو ا.ت
سرمو که گذاشتم رو شونه جونکوک خوابم بر آخه خسته بودم،تو اوج خواب بودم که یهو حس کردم ل.ب.ا.م داره..... چشمامو باز کردم دیدم جونکوک داره ل.ب.ا.م.و م.ی.خ.و.ر.ه منم باهاش همکاری کردم یه چند ثانیه تو همون حالت بودیم ولی بعدش زدم به س.ی.ن.ش که ولم کنه اونم ول کرد و بدون اینکه چیزی بگه بغلم کردو چشماشو بست منم تو بغلش یه احساس آرامش خواصی داشتم و بدون اینکه به چیزی فکر کنم چشامو بستم و خوابیدم
سلام بچهها ببخشید خدایی اینقدر دیر شد قول قول قول میدم جبران کنم عشقام دوستون دارم ❤️🙃 باییی
۵.۰k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.