ازدواج اجباری پارت 8
ازدواج اجباری پارت 8
که یهو ماشین وایستاد یه کوک گفتم
ات: ما الان کجا هستیم
کوک: خونه دوستم
ات: بریم تو
کوک : نه
یهو ماشین هوا رفت منم از ترس رفتم تو بغل کوک
کوک: یهو چت شد
ات: من از ارتفاع میترسم
وقتی رسیدیم دیدم بالای ساختمان 700 طبقه هستیم
کوک: ات بیا پایین
ات:نمیام من از ارتفاع میترسم
یهو کوک منو بغل کرد و برد تو
همه تعجب کرده بودن یعنی اون زنه کی هست
پارک چان ووک :سلام رئیس (پارک چان ووک = زیردست کوک)
کوک: سلام
ات: سلام
پارک رائون: سلام اقای کوک نمی خواهین انی خانم زیبا را معرفی کنین
کوک: اولن جناب اقای جئون دومن باشه ایشون همسر من هستن کیم
ات
همه: از دیدنتون خوشبختیم خانم رئیس
ات: منم همین طور(با خجالت)
یهو زیر پا مون بالا رفت رینقدر ترسیده بودم که............
(ببخشید دیگر به ذهنم نرسید)
که یهو ماشین وایستاد یه کوک گفتم
ات: ما الان کجا هستیم
کوک: خونه دوستم
ات: بریم تو
کوک : نه
یهو ماشین هوا رفت منم از ترس رفتم تو بغل کوک
کوک: یهو چت شد
ات: من از ارتفاع میترسم
وقتی رسیدیم دیدم بالای ساختمان 700 طبقه هستیم
کوک: ات بیا پایین
ات:نمیام من از ارتفاع میترسم
یهو کوک منو بغل کرد و برد تو
همه تعجب کرده بودن یعنی اون زنه کی هست
پارک چان ووک :سلام رئیس (پارک چان ووک = زیردست کوک)
کوک: سلام
ات: سلام
پارک رائون: سلام اقای کوک نمی خواهین انی خانم زیبا را معرفی کنین
کوک: اولن جناب اقای جئون دومن باشه ایشون همسر من هستن کیم
ات
همه: از دیدنتون خوشبختیم خانم رئیس
ات: منم همین طور(با خجالت)
یهو زیر پا مون بالا رفت رینقدر ترسیده بودم که............
(ببخشید دیگر به ذهنم نرسید)
۴.۶k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.